چکیده:
چنانکه بر کسی پوشیده نیست و تاریخ بر آن گواهی میدهد مسئله تحول در جامعه امری اجتنابناپذیر و ضرورت حرکت تاریخ و جامعه است و نسل حاضر خود نیز شاهد تحولات فرهنگی،علمی،سیاسی بسیاری در روزگار خود بوده،و اوضاع مختلفی را پشت سر نهادهاند،آنها راست،چپ،میانه،تند و کند،سنتی و مدرن را آزمایش کردهاند و بر همین مقیاس نیز میتوان تحولات دیگری را پیشبینی کرد.اما نکتهای که هرگز نباید از آن غفلت ورزید همانا آمادگی نسل موجود و آینده برای به دوش گرفتن بار مسئولیت اجتماعی دورهء تازهای است که گردونه زمان به سمت آن در حرکت است. عصری که ما در آن زندگی میکنیم،یعنی دورهء مدرنیته،از اینرو اهمیت بیشتری دارد که این تحولات از سرعت و تنوع فزونتری نسبت به گذشته خود برخوردار است،بویژه در کشور ما ایران که همزمانی انقلاب بزرگ اسلامی آن را به شکل خاصی متمایز ساخته است،و همه اینها مسئولیت مدیران اجتماعی نسل آینده را سنگینتر و مهمتر جلوه میدهد تا از هماکنون خود را آمادهء شرایط تازهای که در راه است بنماید.و آنچه در این ارتباط توجه به آن بسیار مهم مینماید،مسئولیت قشر آگاه جامعه؛یعنی نخبگان فرهنگی-علمی است که در واقع*،سکانداران فرهنگ(مادی و معنوی)جامعه هستند؛و در این میان،اهل علم-به معنای اعم آن شامل آموزش پرورش،دانشگاه و حوزه-در نوک پیکان تعهد قرار دارند. با نظر به گستردگی مسئله،بررسی همه دامنه آن،طبیعی است که در یک مقاله میسر نیست؛لذا نویسنده بر آن شده است تا در ارتباط با بایدها و نقد کاستیهای موجود دانشگاهها بررسی لازم را بعمل آورد و راهبردهایی را ارائه دهد. آنچه در این مقاله مورد توجه نویسنده است،همانا زیربناییترین مطالب در حوزهء مورد بررسی؛یعنی برخی مسائل مربوط به آموزش و پژوهش و رویکرد به کیفیت در برنامه و عمل میباشد.
خلاصه ماشینی:
"و آنچه در این ارتباط توجه به آن بسیار مهم مینماید،مسئولیت قشر آگاه جامعه؛یعنی نخبگان فرهنگی-علمی است که در واقع*،سکانداران فرهنگ(مادی و معنوی)جامعه هستند؛و در این میان،اهل علم-به معنای اعم آن شامل آموزش پرورش،دانشگاه و حوزه-در نوک پیکان تعهد قرار دارند.
اما آنچه به عنوان مدلول التزامی و مفهوم خارج از لفظ آموزش،فرهنگ آموزش را میسازد،مجموعه لوازمی است که با آن هدف غایی پرورش،تناسب و همخوانی دارد و معلم و فراگیر،هر دو را در تحقق پرورش،یاری میرساند؛مانند عرفهایی که بعنوان سنت با آموزش، همراه میشود و نیز،اخلاقیات خاصی که یا برخاسته از همان عرفها هستند و یا از دین و مذهب،سرچشمه گرفتهاند و یا بتدریج به وسیله حکومت بعنوان نظام،در کنار آنجا گرفته و راسخ شده است و نیز،تأثیراتی مواد آموزشی و کمکآموزشی؛نظیر تکنیک مادی و ابزار،امکانات و فضا و سایر عوامل محیطی خارج از اصل مسئله،بر آموزش میگذارد و در مجموع،آنرا به صبغه معینی درمیآورد و آنچه در همه اینها بعنوان اصل مورد وفاق،مطرح است،جنبه تعالیبخشی و ترقیدهی ناشی از ذات ارزشی این فرهنگ است؛زیرا عنوان فرهنگ،اصولا بر امر غیر ارزشی و ناپسند و ناشایست اطلاق نمیشود اگر بشود،تسامح و اشتباهی در قول است.
راهبرد برای مبارزه با چنین فرآیند نامیمونی معمولا دو راه حل به ذهن میرسد: الف)مدرکدار بودن خبرگان فاقد مدرک مطالعه ریشهشناسی پدیده مدرکگرایی و قطع ریشههای فرهنگی معنوی آن،و نیز کارآمد کردن نظر و مهارت علمی و تجربی راهی مفید است آنچه بعنوان یک شهود اجتماعی،هماکنون آن را بمثابهء شبح هولناکی مشاهده میکنیم حضور این پدیده در جو عمومی آموزش میباشد."