چکیده:
پژوهش حاضر با استناد به نمایشنامه های ادیپ شهریار اثرسوفکلس و ننه دلاور و فرزندانش اثر «برتولت برشت»، به کمک مثال¬های متعدد از دو اثر مذکور، به مقایسه تحلیلی اصول تئاترارسطویی و روایی می پردازد. مبانی تئاتر ارسطویی برگرفته از اثر فن شعر ارسطو است که تا قرن هجدهم میلادی تنها روش حاکم در ادبیات نمایشی محسوب می شده است. هدف این شیوه نمایشنامه نویسی، تزکیه احساس است که به وسیله استغراق، حس همدردی و ترس در تماشاگر ایجاد می شود . وجود «وحدت سه گانه»، «اوج نمایشنامه» و «پریپتی» (بازشناخت) و «لحظه اولین و آخرین هیجان در نمایش»، از دیگر اصول برجسته این نوع تئاتر محسوب می شود. مبانی تئاتر روایی بر نظرهای برتولت برشت درزمینه نمایشنامه¬¬نویسی نوین و غیرارسطویی استوار است. برشت، معتقد است که باید به اتفاقات روزمره و بدیهیات به¬وسیله بیگانه سازی، غرابت بخشید تا آن ها بازشناخته شوند و زمینه های نقد و داوری در بیننده ایجاد شود. ازجمله این فنون بیگانه سازی عبارت اند از: دوگانگی نقش بازیگر نمایش؛ ناسازی در فکر و عمل بازیگر؛ جهش زمانی؛ قطع روند داستان به وسیله موسیقی؛ صحنه¬آرایی با نورزیاد؛ صحنه نیمه خالی با پرده نیمه¬باز؛ وجود عناوین در ابتدای هرصحنه و نصب تابلوها با عناوینی که تماشاگررا از توهم برهاند که در نمایشنامه ننه دلاور و فرزندانش استفاده شده است.
خلاصه ماشینی:
ازجملۀ اين فنون بيگانه سازي عبارت اند از: دوگانگي نقش بازيگر نمايش ؛ ناسازي در فکر و عمل بازيگر؛ جهش زماني؛ قطع روند داستان به وسيلۀ موسيقي؛ صحنه آرايي با نورزياد؛ صحنۀ نيمۀ خالي با پردة نيمه باز؛ وجود عناوين در ابتداي هرصحنه و نصب تابلوها با عناويني که تماشاگررا از توهم برهاند که در نمايشنامۀ ننه دلاور و فرزندانش استفاده شده است .
تمايز اساسي تئاتر ارسطويي و روايي برشت از نظر تأثيرگذاري بر تماشاگران نمايش در چيست ؟ مسئلۀ اصلي جستار حاضر، نشان دادن تفاوت هاي اساسي بين تئاتر ارسطويي و روايي است که با مثال هاي متعدد در دو نمايشنامۀ اديپ شهريار و ننه دلاور و فرزندانش ، به شکلي ملموس ، بحث و تفهيم ميشود.
مقالۀ حاضر ميکوشد، اصول تئاتر ارسطويي و روايي برشت و شيوه هاي کاربرد آن ها در اثر اديپ شهريار و ننه دلاور و فرزندانش را معرفي کرده ، ارکان اصلي تئاتر ارسطويي؛ يعني «استغراق » و «تزکيه » را در تقابل با اصول تئاتر روايي؛ يعني «ايجاد فاصله بين تماشاگر و صحنۀ نمايش » و «روش هاي مختلف آن » به طور دقيق بررسي کند.
اظهارنظر پيشگو مبني براين که نجات شهر از طاعون فقط با پيدا کردن قاتل لايوس و مجازات او ممکن است ، زمينۀ ايجاد هيجان اوليه را فراهم ميکند و در قلب اديپ احساس خواستن و اتخاذ تصميم برانگيخته ميشود: «من در اين نبرد مانند [نبرد] براي پدرم مبارزه خواهم کرد و در جست وجويم براي دستگيري قاتل با تمام وجود تلاش خواهم کرد» (١٣ :١٩٨٩ ,Sophokles).