چکیده:
ژولیا کریستوا با تکیه بر همگرایی ها و همپیوندیهای دو حوزة زبانشناسی و روانکاوی، نظریات نوینی در باب تحلیل متون ادبی ارائه کرده است . او در نظریة «آلودهانگاری» که برآمده از کنکاشهای پساساختارگرایانة اوست ، بر این عقیده است که آفرینشگر ادبی به مثابه فاعل سخنگو از خلال زبانی شاعرانه و نشانه ای از نابسامانی های جهان پیرامون خود اعلام برائت می کند و سپس برای تطهیر خویش و جامعة پیرامون از آلودگی ها، به جست وجوی راه حل روی می آورد. کریستوا امکان کاربست این نظریه را به ادبیات اروپایی با مثالهای فراوانی مورد بررسی قرار داده است . ما در این مقاله برای مطالعة موردی کاربست ابزارهای تحلیلی نظریة آلودهانگاری بر ادبیات فارسی ، شعر «دلم برای باغچه می سوزد» فروغ فرخزاد را انتخاب کرده ایم و دو هدف کارکردی عمده را مورد توجه قرار دادهایم ؛ نخست چشم اندازی جامع از آنچه امروز تحت عنوان «نظریة آلودهانگاری» کریستوا مطرح می شود را ارائه می کنیم و سپس با تکیه بر مبانی و ابزارهای واکاوانة نظریة آلودهانگاری، امکان تاویل پذیری و خوانش های بدیع از این شعر فرخزاد را به بوتة آزمون می آوریم و درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که آیا امکان کاربست چنین رویکردی در خوانش اشعار فروغ فرخزاد و دیگر شاعران معاصر فارسی وجود دارد یا نه ؟
خلاصه ماشینی:
به دنبال این تحول در برداشت و شناخت از زبان، کریستوا در سال ١٩٧٤ کتابی به نام انقلاب در زبان شاعرانه را منتشر می کند که در آن نظریه های خود را در باب «سوژة سخنگو» که در هیئت نویسنده یا شاعر (آفرینشگر متن ادبی ) ظاهر می شود، عنوان می کند و سپس در همین کتاب رهیافت های خود را برای تحلیل آثار برخی از نویسندگان به کار می گیرد.
در مقالة حاضر دو هدف کارکردی عمده را مورد نظر قرار دادهایم ؛ نخست گزارشی تا حد امکان جامع و مبسوط از آنچه امروز می توان تحت عنوان «نظریة آلودهانگاری کریستوا» در خوانش شعر مطرح می کنیم ، ارائه کند و سپس در جست وجوی پاسخ به این پرسش ها برمی آییم که آیا با تکیه بر بایسته ها و ابزارهای تحلیلی این نظریه می توان به خوانشی کریستوایی ، خلاق و بدیع از شعر «دلم برای باغچه می سوزد» (فرخزاد، ١٣٨٣: ٣٥٦) دست پیدا 1.
نظریة آلودهانگاری کریستوا با توجه به تلقی های نوجویانه ای که در باب سوژه و سوبژکتیویته ارائه می دهد و مفاهیم زبان شناختی که در باب وجوه زبان به عنوان فرایندهای دلالتی به کار می برد، در پژوهش ها و نظریاتش به مفهوم محوری «سوژه» یا «فاعل سخنگو» می پردازد؛ بدین معنا که غایت مطالعات زبانشناختی ، روانکاوی و فلسفی نزد او کشف ، توضیح و تحلیل ابعاد متنوعی از مفهوم سوژه است و از این رو، قابل درک است که چرا کریستوا نظریة زبانی خود را «سوژة در فرایند»٨ نامگذاری می کند.