چکیده:
سازهانگاری constructivism از جدیترین مکاتب معرفتشناسی است که علیرغم ریشههای فلسفی دیرینه، در نیمه دوم دهه پایانی قرن بیستم و نیمه اول دهه نخستین قرن بیست و یکم، با روی آوری مجدد فیلسوفان، اهل تاویل و سایر اندیشمندان حیاتی دوباره یافته است. احیای مجدد این مکتب، بیش از هر چیز مدیون آشفتگیهایی است که در نتیجه هجمههای پست مدرنیستی به مدرنیسم و جوهره معرفتشناسانه آن یعنی پوزیتویسم به وجود آمد. در واقع پست مدرنیسم به نحوی بنیانهای فلسفی و علمی دانش مدرن را مورد تردید قرار داد و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که هر گونه نقطه اتکا برای ابتنای انواع دانش بشری اعم از علم، فلسفه و عرفان را مورد انکار قرار داد. سازهانگاران به سادهترین بیان گروهی از اندیشمندانند که کوشیدهاند به نوعی برخی بنیانهای فلسفی علم را از تعرض اندیشههای پست مدرنیستی مصون بدارند و آنها را به نحوی احیا کنند. از همین رو، سازهانگاری و تحلیلهای سازهانگارانه، در سالهای اخیر به شدت مورد توجه شاخههای گوناگون علوم انسانی اعم از علوم اجتماعی، تربیتی، سیاسی و مطالعات فرهنگی قرار گرفته است. این مقاله ضمن معرفی سازهانگاری، تاثیرات تلویحی این گونه اندیشه را بر نظام تعلیم و تربیت مورد ارزیابی قرار میدهد و در این مسیر هشت اصل تعلیم و تربیت سازهانگارانه را ارائه میکند. آنگاه میکوشد نشان دهد که آموزش Online تا چه حد از استعداد تامین و تضمین این اصول یا توصیههای سازهانگارانه برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
"سازه انگاری افراطی به طور کامل سه انگاره معرفت شناختی اول را می پذیرد، یعنی Fاز این دیدگاه E کسب معرفت فرایندی انطباقی است که از شناخت فعال فــراگـیرنده منتـج می شـود و در نتیجه ذهن F فاعل شناساE استوار بر تجربه است نه بازتاب واقعیت بیرونی .
علاوه بر این ، حرکتی جدید درون سازه انگاری افراطی ، به پذیرش کامل انگاره معرفت شناختی چـهارم گرایش دارد که تعاملات اجتماعی را به عنوان منبع دانش می پذیـرد (نگـاه کنیـد بـه لاروشـل ، بدنـارز و گریسون ۱۹۹۸).
تجربه اصیل برای سازه انگاری شــناختی از آن روی اساسی است که تنها در سایه این گونه تجربه فرد می تواند بازنمایی دقیقی از جهان واقع و نـه دنیای دستکاری شده ، در ذهن خویش بنا کند.
در سـازه انگاری شـناختی معلـم اغلـب بـه از آنجا که سازه انگاری اجتماعی و افراطی هر گونه معرفت مستقیم نسبت به واقعیت را رد می کنند، معرفت واقعی وجود ندارد تا توسط معلم انتقال یابد و در نتیجه تنها نقش معلــم راهنمایی دانش آموزان به سمت و سوی کسب آگاهی نسبت به تجربیات کاملا شـخصی و معانی بین الاذهانی اجتماعی است .
برعکس ، از آنجا که ســازه انگاری اجتمـاعی و افراطـی هـر گونه معرفت مستقیم نسبت به واقعیت را رد می کنند، معرفت واقعی وجود ندارد تا Fتوســط معلـم E انتقـال یابد و F در نتیجه E تنها نقش معلم راهنمایی دانش آموزان بــه سـمت و سـوی کسـب آگـاهی نسـبت بـه تجربیات کاملا شخصی و معانی بین الاذهانی اجتماعی است ."