چکیده:
تردیدی نیست که مسلمانان، ارتباطی تاریخی و فرهنگی با حکمت یونانی و
فلسفههای دیگر داشته و از میراث فلسفی و غنی دوران باستان، بهرههای زیادی
بردهاند؛ ولیکن، مطالعة عمیق تاریخ طولانی فلسفة اسلامی نشان میدهد که خاستگاه
فلسفة اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن یعنی قرآن و حدیث،
جستجو کرد؛ چرا که این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل متعدد خود را از وحی
اسلامی گرفته است. همة فیلسوفان اسلامی در فضای وحیانی اسلام و با الهام از این
متون، فلسفة خود را پدید آوردهاند و اساسا فلسفة اسلامی، تأویلی فلسفی از متن
مقدس است که عمیقا ریشه در قرآن و حدیث دارد و به همین جهت در طول قرون و تا به
امروز، به عنوان یکی از جریانات فکری بسیار تأثیرگذار در تمدن اسلامی به حیات خود
ادامه داده است.
خلاصه ماشینی:
"چه ارتباطی بین ابزار و شیوة شناخت عادی بشری با چنین حالت شناخت خارقالعاده و شگفتانگیزی وجود داشت؟ چگونه عقل بشری، با آن عقلی که با نور وحی روشن شده بود، ارتباط برقرار میکرد؟ برای فهم ارتباط این موضوعات، کافی است نظری اجمالی بر آثار فلاسفة اسلامی افکند که تقریبا به اتفاق آرا، وحی را به عنوان یک منبع معرفت نهایی و دانش غایی پذیرفتهاند.
فعالیت فلسفی، در سنت اصلی فلسفه اسلامی، بالاخص همانطور که در قرون بعدی رشد و نضج یافت، منفک از درون گرایی خود شخص و جدای از تعمق و فرو رفتن در معنای باطنی قرآن و حدیث نبود و آن عده از فلاسفهای که گرایشهای شیعی داشتند، از طریق قدرت صادره از دایرةالولایة[5] ـ که ادامه همان دایرة النبوة[6] پس از رحلت پیامبر اسلام میباشد ـ به این امر روی آوردند.
مفاهیمی چون، مداخلة الهی برای تعیین پایان تاریخ، معاد جسمانی،[4] وقایع متعدد مربوط به معاد، روز جزا[5] و مقامات و احوال پس از مرگ به همان شکلی که اسلام ارائه میدهد برای فلسفة دوران باستان بیگانه بود؛ در حالی که در قرآن و حدیث و البته در کتاب مقدس و سایر منابع مذهبی یهودیت و مسیحیت با صراحت به آنها پرداخته شده است.
به این علت، فلسفة اسلامی به جای اینکه در تاریخ تفکر اسلامی نمودی ناپایدار و بیگانه باشد در طول قرون و تا به امروز، به عنوان یکی از ابعاد قوی عقلانی در تمدن اسلامی باقی مانده است که همچون هر موضوع دیگر اسلامی، عمیقا ریشه در قرآن و حدیث دارد."