چکیده:
در این مقاله پرسش اصلی این است که روش صحیح تفسییر قرآن کریم از دیدگاه علامه طباطبایی چیست؟ و پاسخ اصلی این است که روش صحیح تفسیر قرآن از دیدگاه ایشان، روشی است که متضمن «خلوص» باشد و هرچه خلوص تفسیر بیشتر باشد، آنروش صحیحتر و مستحکمتر است. ذیل این پرسش و پاسخ و بعد از مستندسازی و توضیح پاسخ، پرسشهای ذیل مطرح و پاسخ داده میشود: الف) خلوص به چه معناست؟ خلوص بدینمعناست که در تفسیر آیات فقط بر آیات دیگر و بر گفتار پیامبر (ص) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) تکیه شود. ب) آیا شیوهی فوق بعد از پیامبر (ص) بهگونهی کامل مورد استفاده قرار گرفته است؟ پاسخ علامه به این پرسش منفی است. ج) چه عواملی موجب انحراف تفسیر قرآن از شیوهی صحیح گردیده است؟ که پاسخ این سؤال در متن مقاله آمده است. د) چارهی کار از دیدگاه علامه چیست؟ که پاسخ به اینگونه سؤالات در متن مقاله آمده است. ه) دربارهی اصلی که علامه طباطبایی در مورد تفسیر صحیح قرآن نهادهاند چه میتوان گفت؟ حداقل این است که در اینمورد جای چندپرسش هست که مطرح خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"وضعیت ذهنی ما در همهی لفظهایی که بهکار میبریم، بدینگونه است و البته این حق ما و مقتضای طبیعت ماست، اما همین امر چهبسا باعث بدفهمی در پارهای از الفاظ متون دینی و از جمله قرآن میگردد و راه چاره این است که بدین اصل زبانی توجه کنیم که الفاظ عام، از اسم و فعل و حرف، برای قدر مشترکها وضع میشوند و آن مصداق یا گونهی خاصی که از یک واژهی عام بهذهن متبادر میگردد، معنای اصلی و منحصر بهفرد واژه نیست و نباید ذهن خود را به آن معطوف داریم، هرچند که بهشدت به آن وابسته باشیم.
این مطلب البته بهخاطر جلوگیری از شیوع «تفسیر به رأی» بهمعنای مورد نظر علامه کاربرد دارد و با توجه به موارد فراوان تفسیر به رأی توسط فرقههای گوناگون فکری و عقیدتی که شاهد آن هستیم، اصل مفیدی است، اما از سوی دیگر، در برخی موارد نیز محدودیتهای غیر موجه و محرومکنندهای را سبب میشود، زیرا آن دسته از معلومات بشری که از راههای معتبر عقلی و تجربی و نقلی بهدست آمدهاند، خود مدلول عقل بهمعنای عام آن هستند و عقل بدینمعنا مورد ستایش و سفارش قرآن و متون دینی است.
باید گفت البته این خطر وجود دارد، ولی از سوی دیگر، گرایش به همین قدر مشترکها نیز چهبسا بهنوبهی خود راه تأویل را میگشاید و همین که راه تأویل گشوده شد، دیگر بهسادگی نمیتوان آن را مسدود یا محدود ساخت و ثبات معنا از کف میرود؛ برای مثال، فرض کنید برای همهی الفاظ مربوط به معاد که در قرآن آمده است، از قبیل حشر، حساب، میزان، صراط، نار و جنت در پی یافتن قدر مشترک باشیم، آیا در آن صورت چیزی از معاد به آن صورتی که عرف از این الفاظ میفهمد، باقی میماند؟ بحث بیشتر در اینباره به مسألهی «تأویل» و ضوابط آن مربوط است و در اینجا، بیش از این قابل پیگیری نیست."