خلاصه ماشینی:
"انقلاب اسلامی:مطلوبیت این نحوه تئوریپردازی از نظر شما چه توجیهی دارد و نهایتا ما را به کدام نتایج میرساند؟برای مثال،در خصوص انقلاب ایران با توجه به بحرانهای مورد اشاده به چه تبیین سودمندی میتوان دست یافت؟ هادیان:در مورد انقلاب ایران ما تنها در صورتی میتوانیم بحث از تئوریپردازی انقلاب بکنیم که در اکثر موارد قائل به این اصل باشیم که برای پدیدههای منحصر به فرد هم میتوان نظریه داد،وگرنه اگر میخواهید به آن معنای متعارف پوزیتیویستی تئوریپردازی کنید انقلاب ایران هم مقولهای از رخدادها و واقعیتهاست و همان قوانین و اصولی که بر دیگر انقلابها حاکم است بر انقلاب ایران هم حاکم است و بنابراین،اصل تعمیم هم مبنای مقبولی خواهد شد.
حال اگر بخواهیم با زبان تئوریها به تحلیل این عنصر بپردازیم،اولا این مسأله در کجای بحث ما قرار میگیرد؟ به نظر میرسد که با بحث منابع ارزشی کاملا منطبق نباشد؛ثانیا آیا این عنصر را میتوان یک عنصر اصلی و یک عامل ممیز در نظر گرفت؟ هادیان:وقتی میگوییم در انقلاب ما معنویت مهم است دیگر بیمعنی است که بگوییم انقلاب به عنوان رخداد یا فرایند مطالعه شود و بگوییم برای مثال فلان ویژگیها دارد،و ویژگیها به قبل از سقوط رژیم مربوط باشد، مشکلی وجود نخواهد داشت.
انقلاب اسلامی:اصولا تئوریپردازی،با توجه به مقدماتی که اشاره کردید،چه فایدای به لحاظ نظری و چه کار ویژهای به لحاظ عملی دارد؟ هادیان:از لحاظ نظری هیچ مزیتی وجود ندارد یا دقیقتر بگویم،ما اگر نظریهپردازی را به صورت همان امر شخصی که از اول عرض کردم بدانیم، یعنی بگوییم که هرکدام از اینها یک داستانسرایی و قصهپردازی است و هرکس داستان خودش را جدی میگیرد،ضرورت منطقیای در این کار وجود نخواهد داشت."