چکیده:
سیاست طبیعی، سکولاریستی و متدانی مدرنیسم اعم از سوسیالیسم و لیبرالیسم تا نیهیلیسم پست مدرنیسم است. این نگاه، نظریه و نظام و سیاست امروزه و به صورت فزایندهای اشکالات نارسایی و ناسازواری مشکل آفرین را بروز داده و میدهد. دوآلیسم؛ دوگانگی سیاست از دیانت و جدایی مظاهر دانشی، کنشی و روشی سیاسی از مبانی ماهوی ارزشی، بینشی و منشی خویش است. این آسیب از آغاز از نگاه خداوندان اندیشه سیاسی خود غرب دور نمانده بود. لکن نارسایی و ناسازواری سیاسی مسیحیت کلیسایی، مانع راهبرد درست بوده است. تجربه سلطه قرون وسطایی کشیشان نیز مزید بر علت شده است. چنان که در این مقاله ملاحظه خواهیم کرد، از ماکیاولی در بنیاد و آغاز تا روسو در میانه راه و رنسانس ما شاهد جدایی سیاست از مسیحیت هستیم. این در حالی بوده که اینها قائل به جدایی ذاتی سیاست از دیانت نبودهاند. دیانت توحیدی اسلام، رهیافت راهبردی امامت و بهویژه گفتمان سیاسی امام خمینی(ره)، دیانت را عین سیاست دانسته و به تعبیر ملاصدرا روح جسم سیاست میداند. موضوعی که برگرفته از پژوهش چشم انداز اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی در دانشگاه تهران اثر نگارنده است. موردی که کارآمدی؛ بهرهوری و اثربخش عجیب تا اعجازآمیز بودن آن از نظر فیلسوفانه و تاریخنگرانه معاصر و فرامدرن میشل فوکو نیز دور نمانده است. این سیاست متعالی بوده که برترین جایگزین سیاست نامتعالی است.
خلاصه ماشینی:
"(همان: 65) این همان سیاست توحیدی متعادل و متعالی اسلام و اسلامی به ویژه رهیافت راهبردی ولایی و امامی شیعی و راهبرد جمهوری مشروطه و معتدله متعالی اسلامی است که تمامی دغدغهها و داعیههای درست و نقاط قوت دنیاگرایی، مردمگرایی و کارآمدی ادعایی نگاه، نظریه و نظام و سیاست سکولاریستی را داشته و از آسیبها و آفات، چه نارسایی تکساحتی (فرویدیسم) و چه ناسازواری تنازعی (داروینیسم) افراطی- تفریطی دنیاگریزی تارکدنیایی رهبانی مسیحی- و ضد آن دنیاپرستی مدرنیستی و سلطنت یا استبداد مطلقه قرون وسطایی- جمهوری مطلقه جدید اعم از سرمایهسالاری کاپیتالیسم لیبرالیسم- دولتسالاری توتالیتریسم سوسیالیسم نیز بری و برکنار میباشد.
در جمعبندی کلی از نگاه و نظریه این متفکر شاخص از آغاز و بنیاد، میانه و انجام مدرنیسم ملاحظه میگردد که برخلاف مشهور، اینها همگی و هر یک با تلقی و تعبیری خاص و ولو متفاوت رابطه وثیق و نسبت همسوی دیانت و سیاست را مثبت و کارآمد و بهرهور و اثربخش دانستهاند؛ ولی به سبب نارسایی و ناسازواری دیانت مسیحیت، غرب بهناچار دچار دوآلیسم و سکولاریسم دینی و سیاسی گردید؛ اشکالی که هم اینک موجب و موجد اهم مشکلات فرهنگی، معنوی و اخلاقی متعالی، بلکه مسبب مشکلات سیاسی و حاکمیت سرمایه سالاری- دولت سالاری شده، به گونهای که در مشکل بحرانخیز تا مرز بن بست فزاینده اقتصادی بازتاب یافته و خودنمایی میکند."