خلاصه ماشینی:
فرد با مشارکت در فعالیتهای جهان اجتماعی و عضویت در آن، ضمن باز تولید جهان اجتماعی، خود نیز واجد شخصیت و هویت میشود.
پرسش اصلی نظریة جامعهشناختی این است که: «چگونه امکان دارد معانی ذهنی بهصورت پدیدههای عینی درآیند و فعالیت انسانی، جهانی از اشیا را بهوجود آورد؟ چگونه افراد انسانی، خانة ساختة خویش را مطلق خانه و کاشانه میبیند و در آن پناه میگیرند و خود را متناسب با آن شکل میدهند؟» پاسخ این پرسش همان دیالکتیک قلمروهای نمادی، نهادی و فردی جهان اجتماعی است.
قلمرو نهادی جهان نظم اجتماعی از دادههای زیستشناختی استخراج نمیشود ولی ضرورت وجود نظم اجتماعی از اقتضائات زیستی انسان ناشی میشود.
قلمرو فردی جهان وجوه عینی و ذهنی جهان اجتماعی را باید بر اساس فرایندهای دیالکتیکی برونیسازی، عینیسازی و درونیسازی درک کرد.
این حکم در مورد افراد انسانی عضو جهان اجتماعی نیز صادق است.
درونیسازی به این معنی است که پدیدههای عینی و بیرونی برای فرد معنادار شوند؛ یعنی واقعیت عینی جلوهای از فرایندهای ذهنی دیگران باشد تا از لحاظ ذهنی برای خود فرد با معنی شود.
این معناداری از معناآفرینیهای آزادانة افراد منزوی ناشی نمیشود، بلکه با واردشدن فرد به جهان اجتماعی که دیگران هم در آن حضور دارند، آغاز میشود.
استعداد اجتماعی شدن، به همراه فرایند درونیسازی باعث عضو شدن فرد در جهان اجتماعی میشود.
جهان اجتماعی بیرونی در قالب هویت و نظام اخلاقی فرد درونی میشود.
واقعیت ذهنی اجتماعی شدن ثانویه از اجتماعیشدن اولیه آسیبپذیرتر است.
در این صورت فرد برای خود هویتی قائل میشود که جهان اجتماعی آن را به رسمیت میشناسد و جهان اجتماعی نیز نزد او دارای واقعیتی بیرونی و درونی است.