خلاصه ماشینی:
"نحوهی بودنی که اجتماع و گله را برای زندگی ضروری میشمارد (نیچه این نحوهی بودن را در بیشتر آثار خود نحوهی «پست» یا «بردهوار» نامیده است)، باعث فراموشی استعاره و ادراک شعری انسان از همان ابتدا میشود و مفهوم، نحوهی ادراک انسان از جهان را شکل میدهد.
نظم اجتماعی در سایهی عدالت تنها به قیمت حذف تفاوتها و میل عمیق انسان به ادراک شعری و فعالیت استعاری برقرار میشود.
از کل بحث میتوان نتیجه گرفت که لازمهی ساختهشدن نظام اجتماعی فراموشی فعالیت استعاری و هنری انسان در درک هستی است (چراکه برقراری هرنظمی در آشوب بیوقفهی جهان مستلزم چنین فرایندی است).
این مسئله بهظاهر سویهی اصلی ماجراست اما با پیشرفتن در خط استدلالهای سقرات، به تدریج درمییابیم که استدلال اصلی بر ضد هنر، نه بر ناکارآمدی و دروغینبودن جهان هنرمند، که بر لزوم پاسداری از یک وجه از نفس انسان مبتنی است؛ وجهی که فعالیت بر ضد آن باعث میشود ثبات نفس و به تبع آن اخلاق و قانون به خطر بیفتند.
وجود هنرمند در مدینه، مدام این مسئله را گوشزد میکند که عدالت، نه تنها شعر و استعارهای مانند دیگر استعارههاست، بلکه کل جهان و تمام امور ادراکپذیر، حاصل فعالیت استعاری ادراک و آفریدهی انسان است.
«واژگونساختن افلاتونگرایی» -نامی که نیچه به کل پروژهی فلسفی خود میدهد- میتواند به این معنا باشد: استیفای حق هنرمند در نظام اجتماعی و حتی بالاتر از آن، بهادادن و پرداختن به فعالیت هنری و استعاری ادراک انسان برای آفرینش دنیا و متعاقب آن ارزشهای جدید."