خلاصه ماشینی:
"وقتی وارد حوزه تاریخ شدم، تلاشم این بود که برای دست پیدا کردن به پاسخهای خودم تحقیق کنم و میتوان گفت خط سیر حرکت بنده در حوزه تاریخنگاری از اینجا شکل گرفت.
بنده ابتدا بحث حافظه تاریخی را مطرح کردم که اگر از مقطع صفویه تا امروز را، یعنی از قرن شانزدهم میلادی تا امروز را، ملاحظه کنیم، این دوره جزو حافظه تاریخی غربیهاست و برای آنها کاملا زنده و ملموس است.
سئوال من این است که به نظر شما نقش عامه مردم در این میان چیست؟ یعنی آیا این کانونها منقطع از مردم بودند؟ رابطه کانونهای سنتی که مردم با آنها در ارتباط بودند، مانند کانون روحانیت، با این کانونهای استعماری چه بوده است؟ تأثیرگذاری همیشه از طریق خواص (الیت) یک جامعه تحقق مییابد.
در کتاب من کدام اندیشه شوان یا نصر به فضای اجتماعی و سیاسی آنها منتسب شده بجز مواردی که برای خواننده کاملا معقول و پذیرفتنی است؟ اجمالا، وقتی من کتابهای «سنتگرایان» را با این نگاه خواندم، متوجه شدم بسیاری از این کتابها به «مریمیه» ختم میشود.
در این زمینه بسیار تأمل کردهام و به این نتیجه رسیدهام که، به دلیل بیسواد بودن رضا شاه، افرادی مثل فروغی و تقیزاده و همان ولیالله خان نصر و امثالهم، یعنی محفل بسیار مهمی از نخبگان فکری که از دوران مشروطه در لژ بیداری ایران متمرکز و فعال بودند، مدیریت فرهنگی را بهدست داشتند.
مدیریت در دست کسانی است که نه تنها «اینکاره» نیستند بلکه حتی اهل کتاب و مطالعه نیز نبودهاند؛ و عملا مراکز تحقیقات تاریخی تبدیل شده به «دفتر خصوصی» این و آن فرد."