چکیده:
در این مقاله ابتدا درباره اصلاح تازگی«ارگانومی»توضیحاتی داده شده است، آنگاه
این«موتیو»شعری که در مهمترین قالب شعر کلاسیک فارسی یعنی غزل، نمود جدی دارد در
غزلیات دو شاعر پرآوازه شیراز، حافظ و سعدی بررسی شده است.همچنین شیوهی تحول یک
واژه به کارواژه(اصطلاح)مورد بررسی قرار گرفته است.از بین عناصر متعدد«ارگونامی»در
غزل حافظ و سعدی«کمر و میان»مورد سنجش و تحقیق ارزیابی واقع شده و در نتیجه روشن
شده است که در شعر حافظ با توجه به شیوههای نمادسازی او، واژههای ارگانومی امکان
بیشتری برای ارتقاء به شاعر کمتر از این امکانات نشانهای به عنوان نماد و سمبل
بهره برده است.در خلال سنجش و مطابقه همچنین روشن شده است که شعر خواجهی شیراز شرایط
تأویلپذیری و شرح و تفسیر چندگانه را بیشتر از شعر شیخ سعدی برمیتابد.
خلاصه ماشینی:
"نشانموی میانیکه دل در او بستم ز من مپرس که خود در میان نمیبینم اگرچهموی میانتبه چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان مویاست آنمیانو ندانم که آنچه موست شاهد آن نیست کهمویی و میانیدارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد سه بار نیز ارگانومی«کنار»را-که از لوازم میان و کمر است-به کار برده: بر بوی کنار تو غرق شدم و امید است از موج سرشکم که رساند به کنارم چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسی است یا کناری گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحر گه ز کنار تو جوان برخیزم یکبار نیزپهلورا مترادف کنار به کار برده: بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود «کمر»نیز هشت بار در دیوان خواجه به کار رفته است: امید درکمرزرکشت چگونه ببندم دقیقهای است نگارا در آن میان که تو دانی سخنت رمز دهان گفت وکمرسر میان وز میان تیغ به ما آموختهای یعنی چه تا بو که درست در«کمر»او توان زدن در خون دل نشسته چون یاقوت احریم به آن کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانهای به کفآور ز گنج قارون بیش یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود (*)باید توجه نمود که توهم در این بیت و ابیاتی آن در مثنوی مولوی و بسیاری از متون عرفانی، توهم روانشناسی و مبتنی بر قوه واهمه نیست بلکه نوعی فراست و تیزفهمی خاص است که فوق عقل و سرعت دریافت آن است."