چکیده:
اسطوره ها پس از پیدایش در میان بشر اولیه و در واقع، آغاز دوره تکرار و تجلی شان، جایگاه خود را به شکلی ویژه در قالب نمادها، رمزها و استعاره ها در هنر و ادبیات یافتند. آنچه مایه ماندگاری بسیاری از شاهکارهای ادبی است، تکرار و تجلی نمودها، مفاهیم و در واقع داستان هایی است که شاید بتوان ریشه آن ها را در قدیمی ترین روزگاران یافت و اسطوره ها، همین مفاهیم و داستان های تکرار شده به اشکال گوناگون هستند. شاهنامه فردوسی، از جمله متون حماسی و اسطوره ای برجسته در جهان است که سرشار از نمادهای اسطوره ای است که مرتبط ساختن آن ها با شخصیت ها و رویدادهای داستان های شاهنامه به راحتی مشهود و قابل بررسی است؛ به ویژه در داستان رستم و اسفندیار که در این مجال به آن می پردازیم و بازتاب و ارتباط اسطوره ای برخی عناصر و مفاهیم را با روایت فردوسی و شخصیت سازی او از نگاهی تازه بررسی می کنیم. آنچه در این داستان، نمود اسطوره ای بیشتری دارد، مجموعه ای از رنگ ها و اعداد هستند که از نظر اسطوره شناسی، با عناصر دیگر داستان ارتباط دارند. این موارد که که انتخاب آن ها گاهی آگاهانه به نظر می رسد، با هماهنگی ویژه ای که با شخصیت ها و هویتشان و رویدادهای داستان دارند، در مسیر تبیین و تکمیل ساختار داستان حرکت می کنند.
خلاصه ماشینی:
"در شــناخت اســطوره و بــرای معرفــی کوتــاه و در عــین حــال، کامــل از آن، نمــی تــوان تنهـا بـه یـک بعـد توجـه داشـت و بایـد اسـطوره را در تمـام بـسترهایی کـه در آن قـدرت بــروز و تجلــی دارد، بررســی کــرد؛ بنــابر ایــن ، هــر محقــق و منتقــد اســطوره ای، تنهــا از دیــدگاه مــشرب فکــری خــود بــه اســطوره مــی پــردازد و از همــین جــا اســت کــه تمــام تعــاریف موجــود از اســطوره، در حقیقــت بیــان برخــی ویژگــی هــا و کــارکرد هــای آن هــستند و نــه تعریــف آن و اگــر بــه اســطوره آن گونــه کــه صــاحب نظــران از آن ســخن گفتـه انـد، نگـاه کنـیم ، در واقـع بـه تعریـف کامـل و قـاطعی از آن نخـواهیم رسـید؛ زیـرا، «مهمتـــرین دشـــواری در شـــناخت و درک اســـاطیر، گنگـــی و خاموشـــی ذاتـــی آنهـــا اســت » (مختــاری،١٩:١٣٧٩).
٢-٢-٣ - رنگ سفید رنــگ ســفید، نــسبت بــه رســتم در ایــن داســتان و در تمــام دوران زنــدگی او بــه طــور عمــده بــا دیــو ســپید و زال در ارتبــاط اســت و همــانطور کــه مــی دانــیم زال، زر متولد شد چنان که در این داستان، اسفندیار این امر را یادآوری می کند: تنش تیره بد روی و مویش سپید چو دیدش دل سام شد نا امید بفرمود تا پیش دریــــا برنـــــد مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند (شاهنامه ، رستم و اسفندیار: ٣٦٥) رایــج تــرین رمزهــای ســفید، عبــارت هــستند از: «پــاکی و عفــت ، نــور، حقیقــت ، نجــات ،تقــدس، شــادی(دراســطوره هــای مــسیحی و مــصری) و نیــز ســوگواری (چنــان کـه در تـاریخ باسـتان شـرق و روم و یونـان رایـج بـوده)، نمـادی از تولـد و نیـز مـرگ در عروسی و سوگواری و..."