خلاصه ماشینی:
"حال میتوان فکرت استعاره و استعاریاندیشیدن را بهمثابه امکانیتی لحاظ نموده که شرایطی خاص و منجذ جهت حدوثش لازم هستند؛ اهم این شرایط را میتوان در دو فقرهی ذیل تلخیص و تقریر نمود: نخست اینکه، یک منظومهی زبانی برای اینکه حضور و تقرر داشته باشد میباید خود از دنیایی از منظومهها برساخته شده و از آنها تغذیه کند؛ دیگر اینکه، برای آنکه در زبان، قیام به ظهور داشته باشد، باید آن منظومهها و منظومههایش به بستر دستگاه و نظم غیری سپرده شود که ضمن حفظ حالتی از همزمانی (synchroniete) و تقارن (simultaniete)، باید آنها را در جهان متوالی و متمادیا تکرارشوندهی خود بریزد و عرضه نماید.
حال در مقام و معان زبان، منطق پویشی فکرت استعاری این است که یک جنس از مرکز خود به سوی لبههای درونگیرش حرکت میکند و لبههای بیشمار در فضای مواجههی همواره تکینهیافته (multi-plique) محرمانه و خلوت خود شرکت میکند و بعد لبههای بازمانده در صورت حرکت، بهسوی مراکزی میروند که آن مراکز نهایتا بهسوی لبهها، حواشی و لبههای دیگر خواهند پویید؛ تا آن نجوای باطنی معانهای محجوب عالم تمادی یابد.
این انحیاز یا میدان وضعی عبارت است از همان عالم مکاشفهی امر تصورناپذیر که با پیدایش و نضج هرمنوتیک تردید از یک سو و تحقیقات ساختارشناسانهی استروکتورالیستها و ساختزدایندگی پستاستروکتورالیستها –حلقهی تل کل- از یک سو رجعتی به نظام پایهی زبان در مقام مأمن ترمیزی آدمی را پیش رو آورد و به عبارت دیگر زبان را از تصورات ایدئولوژیک تاریخانگارانه نجات بخشید و از سوی دیگر امکان نگریستن به مفهوم فکرت استعاری به مثابه بنیاد معرف آدمی از جهان را پیش رو گذاشت: استعاره کوشش در اظهار (puressia) امر تصورناپذیر است که با نامستوریت (A-lethia) نسبتی وجودی دارد."