چکیده:
آیا نظام عالم فعلی- فاعلی است؟ و اگر فاعلیتی در کار است و عالم و مافیها را باید به عنوان فعل نگریست، آیا میتوان نظام عالم را یک نظام عنایی دانست؟ در یونان باستان دو نظام بزرگ فلسفی توسط ارسطو و افلاطون برپا شد تا بتواند برای پرسشهای فوق الذکر پاسخی داشته باشد. در عالم اسلام نیز فارابی و بعد از او ابن سینا با پی گرفتن فلسفه فارابی، اولین افرادی بودند که یک نظام فلسفی بنا کردند تا پاسخی بنیادین برای این پرسشها بیابند. اما آنچه مهم است و ضروری مینماید، این است که یک بررسی تحلیلی- تطبیقی بین این سه نظام فلسفی به عمل آید. هر سه نظام فلسفی، نظام عالم را فعلی- فاعلی دیدند. به طور کلی، ارسطو به یک نظام عنایی قائل نبوده، اما افلاطون با وجود قائل شدن اراده و عنایت برای آفریدگار، فاعلیت او را ایجادی نمیداند؛ این در حالی است که در عالم اسلام، ابن سینا در سیر تفکر خود به یک نظام عنایی دست یافت که فاعلیت آن را کاملا ایجادی میداند. چند و چون این اختلافات موضوع بحث این مقاله است. نتیجه نهایی و بنیادین که این مقاله به آن دست یافت، این بود که اختلافات ابن سینا با افلاطون و ارسطو ریشه در وجودشناسی دارد که شیخ به آن رسیده بود و این بر اصالت فلسفی وی در برابر تفکر یونانی دلالت میکند.
خلاصه ماشینی:
"با بررسی در آثار سه فیلسوف؛ یعنی افلاطون و ارسطو در عالم غرب و ابن سینا در عالم اسلام، به این نتیجه رهنمون میشویم که در نظام فلسفی افلاطونی و ارسطویی اصلا با چیزی به نام فاعلیت ایجادی- عنایی مواجه نیستیم؛ این در حالی است که ابن سینا با قائل شدن به واجب الوجودی در رأس هرم هستی، برای او یک نحوه فاعلیت ایجادی قائل است و او را دارای ویژگی علم، اراده و آگاهی میداند که تدبیر تمام امور ملک و ملکوت را با عنایت و آگاهی انجام میدهد.
پس میتوان گفت در متافیزیک ارسطویی به عقول اندیشه در خود- یعنی عقولی که ذاتا قابلیت درک را دارند- برمیخوریم که هیچ نحو مشیت و ارادهای نسبت به مادون خود ندارند (برخلاف متافیزیک سینوی که در آن قائل به مشیت و اراده و به طور کاملتر عنایت برای واجب الوجود هستیم) همچنین، ارسطو به نوعی به غایتمندی ناآگاهانه معتقد است و این غایتمندی ناآگاهانه مستلزم هدفی است که هدف هیچ عقلی نیست، و در نتیجه اصلا هدف نیست.
به طور کلی، با جمع بندی دیدگاه ابن سینا میتوان به این نتیجه دست یافت که وی با تأکید بر تمایز ماهیت و وجود و بیان ساحت واجب تعالی و جایگاه ممکنات، فاعلیت ایجادی را مدخل فلسفة وجودی خود میشمارد و خداوند را فاعل بالعنایه میداند؛ یعنی به همة موجودات پیش از پیداش آنها از طریق صور علمیه علم دارد و وجود علمی موجودات نزد او منشأ و علت تامه وجودات عینی در خارج است."