چکیده:
انسان و هستی متمایز و ناشناخته او به عنوان یکی از مسائل مهم و مطرح اندیشه
بشری، همواره محور مباحث و پژوهشهای بسیاری بوده است و هر یک از اندیشمندان به
فراخور اندیشه و برداشت خود او را به گونهای معرفی کردهان.در این نوشتار، سعی بر آن است که ضمن بررسی افکار و اندیشههای عرفا در این
خصوص، مقایسهای اجمالی میان افکار و برداشتهای این دو گروه و فلاسفه نیز صورت
گیرد.نتیجه آنکه براساس باورهای عرفانی، وجود و هستی متمایز و دو بعدی انسان، هدف
نهایی آفرینس، محور و خلاصه وجود و هستی هر دو عالم، «نسخه جامعه»و«کون جامعه»است،
به جز این وجود انسان مظهر و مظهر صفات الوهیت و آینه تمام نمای صفات جمال و جلال
حق است.از سوی دیگر وی امانتدارودیعه«عشق و معرفت الهی»ونایب و خلیفه به حق باری
تعالی در زمین است که به نیابت از او بر آسمانها و زمین و اهل آن فرمان میراند.
خلاصه ماشینی:
"از همین رو عشقی که وجود مردان حق و کاملان درگاه بای تعالی را تسخیر نموده، آنها را نه تنها از تمامی کائنات بلکه از نوع انسان نیز متمایز ساخته و به راهی درآورده که از سر قدم ساختهاند و در راه وصال معشوق جان و دل به قربانگاه بردهاند: روی میباید به خون خویش شست تا بود در عشق مرغ جانت چست عاشقی در عشق اگر نیکو بود خویشتن کشتن طریق او بود مصیبت نامه عطار، ص 286، ب 2 و 3 از سوی دیگر گروه دومی نیز وجود دارند که عامل اصلی رشد و تعالی روحی انسان و برترین وجه تمایز او از سایر اصناف و گونهها را معرفت میدانند و بر این باورند که تنها عنصر سازنده حقیقت و ماهیت جان آدمی چیزی جز معرفت و آگاهی نیست، از همین رو آنجا که سخن از امانت ارزشمند الهی به میان میآید جانب معرفت را میگیرند و در توجیه باور خود میگویند: دلهای آدمیان در حکم ظروف و آوندهاست، و همانگونه که هر ظرف و آوندی در خود مظروفی خاص است، دلهای دوستان حق مظروف معرفت و شناخت اوست، (انصاری، 1362، 489)به بیان دیگر خدای تعالی از عرش تا فرش هیچ مکانی را عزیزتر از دل انسان نیافرید، زیرا آفریدگار توانا هیچ عطایی را عزیزتر از معرفت به خلق عطا نکرد«و همواره عزیزترین عطا را در گرامیتین جایگاه مینهند."