چکیده:
مقاله حاضر در صدد تبیین دیدگاه دو فیلسوف نامدار، شیخالرئیس، ابنسینا
و حکیم، صدرالمتألهین و بیان اختلاف نظر آن دو درباره علم الهی است. علم در
حکمت صدرایی، امری وجودی و دارای مراتب و در نظام مشایی، کیف نفسانی
است. در حکمت متعالیه علم خداوند بهذات و علم به موجودات قبل از ایجاد
و بعد از ایجاد، علمی حضوری، ولی در حکمت مشاء علم ذات بهذات و علم به
صور متقرره در ذات، حضوری و علم به موجودات خارجی، قبل و بعد از ایجاد،
حصولی است. در این مقاله به پرسشهایی نظیر: آیا خداوند علم دارد؟ اگر علم
دارد، علم او چه نوع علمی است، حضوری یا حصولی، تفصیلی یا اجمالی؟ آیا
علم او به موجودات قبل از ایجاد است یا بعد از ایجاد؟ آیا حق تعالی به
موجودات مادی و متغیر علم دارد یا نه؟ اگر علم دارد علمش جزئی است یا بر
وجه کلی؟ آیا علم خداوند تابع است یا متبوع؟ پاسخ داده شده است.
خلاصه ماشینی:
"هیچ شییء از اشیاء به لحاظ شهود عینی (نسبت به همه موجودات شهود عینی دارد و به لحاظ ثبوت علمی همه چیز در کتاب مبین ـ که دفتر علم است ـ ثابت است) از او پنهان نیست، چنانکه در مورد شهود عینی میفرماید: «لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض» و در مورد ثبوت علمی اشیاء میفرماید: «و لا اصغر من ذلک و لا اکبر إلا فی کتاب مبین»» (30) صدرالمتألهین در کتاب الشواهد الربوبیة ضمن اینکه فهم مسأله غامض علم تفصیلی قبل از ایجاد را به طریق اختصاصی و به عنایت الهی میداند، درباره آن میگوید: «نه مشایین و استوانههای علمی ایشان یعنی فارابی و شیخ الرئیس در راهی که پیمودهاند به کامیابی رسیدهاند و نه شیخ شهابالدین سهروردی صاحب حکمت اشراق راه به جایی برده و نه معتزلهای که مناط علم قبل از ایجاد را ثبوت معدومات میدانند توفیق به دست آورده و نه افلاطون که قایل به ارباب انواع شده و نه فرفوریوس که به اتحاد عاقل و معقول روی آورده، توانستهاند مشکل را حل کنند، گرچه در حل مسأله علم تفصیلی بعد از ذات تا حدودی توفیق کسب کردهاند."