چکیده:
روند بالنده حکمت اسلامی به صدرالمتالهین و پیروانش فرجام سپرد تا تعالی آن تضمین گردد، روش میان رشته ای که صدرا در مکتب خود پایه نهاد، سبب شد تا نقاط قوت سایر رشته های همگن را برای فلسفه خود ضمانت نماید. از این مقوله است بهره های عرفانی و از جمله کاربست آموزه ی «حقیقت و رقیقت» در حل مسایل گوناگون هستی شناسی و معرفت شناسی و خداشناسی و علم النفس. ارایه ی جهان بینی منسجم، رهآورد کاربرد این فراز پرتاثیر در سراسر پردازش های عالی صدرایی و پیروان حکمت متعالی است. دامنه ی گسترده ی این انگاره، به مسایل معرفت شناختی و وجودشناختی نفس نیز کشیده شده و در این مباحث کلیدی و متنازع فیه مانند ارتباط نفس و بدن، کیفیت پیدایش علم و آگاهی برای نفس، و حدوث و قدم آن و سایر مسایل مرتبط، نقش بی بدیل ایفا کرده است.
Growing process of Islamic philosophy handed it to Sadr al- Mutaallhin and his followers to guarantee its flourishing. The interdisciplinary which was published by Sadra resulted to guarantee the strength of other homogenous courses for his philosophy. Like this category is the gnostic interests and the applying of the real existent (haqiqah) and intangible existent (raqiqah) doctrine in order to solve the different issues of ontology، theist and self-knowledge. Presenting a coherent Weltanschauung (world view) is the result of the applying of this more effective issue in all high processing of Sadra and the followers of the transcendental philosophy (al-hikmat al mutaaliya). The expanded realm of this subject has extended to include epistemology And ontology of the self and in these key arguments and controversial subjects such as the unity of soul and body، the circumstance of creation of science، the knowing for self and its created (huduth) and eternal (qidam) and other coherent issues it has a crucial role.
خلاصه ماشینی:
"در بیان استاد آشتیانی این مطلب چنین تبلور دارد: اینکه در لسان متأخران از حکما در دوران اسلامی شایع است که افلاطون الهی استاد فیلسوف اعظم ارسطو به قدم نفوس ناطقه قائل و معتقد است روی موازین علمی و مآخذ قطعی درست و صحیح به نظر نمیآید، چون مجرد تام و تمام از آنجایی که حالت منتظره ندارد و جمیع کمالات وی به حسب اصل وجود از قوه به فعلیت آمده است و نسبت آن به جمیع اجسام و جسمانیات جهت احاطی و قیومی و مدبر نظام کل است نه نظام جزئی بدن خاص، به هیچ نحو به بدن مضاف نمیشود مگر به اضافۀ اشراقی عقلانی و تجلی و ظهور ایجادی، نه اضافۀ تعلقی و تدبیری جهت نیل به کمالات، در حالتی که عقل کمال مفقود ندارد تا از راه تصرف در بدن آن را بیابد.
صدرا برای آسانسازی پذیرش این مطلب به سیر نزولی حقایق در مراتب رقایق خود استناد میکند و با محور قرار دادن آیۀ کریمۀ (وإن من شیء إلا عندنا خزائنه وما ننزله إلا بقدر معلوم( (حجر/ 21) برای همۀ صور حتی صورتهای جزئی جسمانی، حقایق کلی و اصیل در عالم امر و قضا و رقایق جزئی با قدر و وضع و زمان مخصوص قائل میشود (همان) و به این ترتیب حقیقت نفس را با تنزل به مقام قوای حسی و ادراکی و حرکتی از باب تنزل حقیقت در مراتب رقیقت تعبیر مینماید تا وحدت نفس و ارتباط آن را با بدن و قوای مختلف آن بدون هیچ دوگانگیای تفسیر نماید."