چکیده:
نظریه تجلی در زمره تاثیرات یا تقلیداتی است که بهاییت از عرفان داشته اسـت . طبـق تعالیم آیین بهاییت ، عالم هستی از سه مرتبه تشکیل شده است ؛ عالم حق ، عـالم امـر و عالم خلق . منظور از عالم حق ذات باری تعالی است که غیب مکنون اسـت و از شـدت تنزه هیچ ارتباطی با عالم هستی ندارد. در نظریه تجلی، برای رفع نیاز عـوالم دیگـر بـه ذات حق واسطه ای به نام مظهر امر در نظر گرفته میشـود کـه محـل تجلـی اسـمای الاهی است . پیامبران اولوالعزم مصداق این واسطه هسـتند کـه حقیقتـی واحـد دارنـد و آخرینشان ، بنا به اعتقاد بهاییان ، میرزا حسـینعلی نـوری (بهـاءالله ) اسـت . بـا توجـه بـه خصایصی که برای مظهر امر نام برده میشود نظریه تجلـی سـر از الوهیـت و حلـول و اتحاد درمیآورد. این پیامدها از نظر فلسفه اسلامی باطل است . در این مقاله میکوشیم ارکان و پیامدهای نظریه تجلی را با توجه به دیدگاه اندیشمندان مسلمان نقد و بررسـی کنیم .
خلاصه ماشینی:
داوودی، نویسنده معروف بهایی و از رهبران بهاییان ایران در سال های گذشته ،٢ در این باره مینویسد: اما آیاتی از آثار قلم اعلی که در آنها به تصریح یا به تلـویح خـدا را لایـدرک و لایعرف و لایذکر و لایوصف نامیده اند به حدی است که استشهاد به جمله آنها میسر نیست (داوودی، ١٩٦٦: ٦٨).
٥. نقدی بر نظریه وحدت مظاهر امر پرسش دیگری که به ذهن میرسد این است که ، بـه فـرض قبـول وحـدت حقیقـی مظاهر امر الاهی و به فرض قبول مظهریت سید علیمحمد باب و میرزا حسینعلی بهـاء، هم عصری این دو چگونه قابل توجیه است ؟ چگونه یک حقیقت واحد در دو بدن و در دو شخصیت متفاوت در یک زمان حضور مییابد؟ این اشکال زمانی پررنگ تر میشـود که در آثار بهاییان میخوانیم که آغاز تجلی خدا در میرزا حسینعلی را از زمان تولـد وی دانسته اند و از سوی دیگر به دلیل عصمت کبرایی که برای مظاهر امر قائـل انـد شـراکت فرد دیگر در مظهریت امر الاهی را محال دانسته اند (نـوری، بـیتـا الـف : ٤٥)، حـال آنکـه دست کم سی سال از عمر باب و بهاء هم زمان بوده اسـت .
ابوالفضل گلپایگانی ٦ جهت دفع دخل مقدر، اعلام میکند که مسـئله تجلی از باب تناسخ نیست و برای این سخن خود چنین توضیح میدهد کـه تناسـخ بـه انتقال روح شخصی از بدنی به بدن دیگر گفته میشود حال آنکه در تجلی، روح الامـین ، که عقلی کلی و حقیقتی واحد بدون تکثـر و تشـخص اسـت ، در افـراد متعـدد متجلـی میشود (گلپایگانی، بیتا: ٢٣٤).