چکیده:
فریدریش نیچه (1844-1900)، فیلسوف آلمانی، یکی از بزرگترین و شناخته شده ترین چهرههای فلسفی قرن نوزدهم است. افکار و آثار او در طول قرن بیستم همواره، از دیدگاههای مختلف، کانون توجه و تحقیقات اندیشمندان گوناگونی قرار گرفته و تأثیرات گستردهای به جای گذاشته است. یکی از آثار نیچه تأملات نابهنگام است که از چهار بخش تشکیل شده است: داوید اشتراوس، سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، شوپنهاور به مثابهی آموزگار، و ریشارد واگنر در بایرویت. نیچه در بخش سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی بحث جالب خود دربارهی تاریخ را با تمایزی بین انسان و حیوان، از منظری تاریخی، آغاز می کند، و غیر تاریخی زیستن را برای انسان بزرگ ترین سعادت میداند. او تاریخ را به سه نوع یادبودی، باستانی و انتقادی تقسیم و هر سه نوع را در مطالعه ی گذشته ضروری می داند. نیچه بر این باور است که افراط در مطالعهی تاریخ خطرناک و زیان بخش است، در حالی که زندگی مقدم بر تاریخ است، اما اکنون تاریخ بر زندگی مقدم شده و، بنابراین، زندگی بیمار است. نیچه علت این بیماری را افراط در توجه به تاریخ میداند که در عصر نیچه به اوج خود رسیده بود، افراطی که از آن با عنوان کشف قارهی تاریخ یاد میکنند. در این مقاله مارک سینکلر، صورت بندی نیچه از مشکل تاریخ را مطرح و تأثیر بحث نیچه را بر فیلسوفان قرن بیستم مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"اگر یک بیماری تاریخی در فرهنگ اروپایی مدرن وجود دارد، بنابراین، به نظر میرسد که درمان این بیماری در یافتن تعادلی درست و مناسب، به خاطر زندگی مان، بین افراط در شناخت تاریخی یا یادآوری و افراط در فراموشی؛ بین زندگی به شیوهی فردی ناتوان از حتی بلند کردن یک انگشت چرا که، با یادآوری هر چیزی، تنها تبدیل شدن چیزهایی را، فقط ماهیت موقتی و گذرای رویدادها را میبیند، و زندگی در بی خبری و جهل ـ اگرچه فرد خوشبخت میتواند هر چیزی را همین که رخ میدهد فراموش کند ـ یک گاو یا ماهی قرمز قرار دارد.
نیچه نسبیت گرایی تاریخی را بیش از این در مقابل ذهنیت گرایی تاریخی قرار میدهد: همان گونه که او استدلال میکند، این خواست که تاریخ علم باشد است که نهایتا به نسبیت گرایی منجر میشود، چون از این تصور که دورههای قبلی تاریخ را میتوان به نحو عینی مورد بررسی قرار داد، تنها یک گام بسیار کوتاه، شاید اجتناب ناپذیر را باید طی کرد تا به این تشخیص رسید که عصر ما خود تنها یکی دیگر از این دورهها در تاریخ است، دورهای با پیش داوریها و عقاید تاریخی خاص خود.
م Being and Time Historicity تصوری که از ارسطو به به بعد در فلسفه غالب بوده است، فهم نمیگردد؛ در اینجا هئیت اصیل تر آن به عنوان آنچه موقتی بودن نامیده شده است فهم میگردد، بر اساس موقتی بودن گذشته، حال و آینده "اکنونها" ی متوالی صرف نیستند بلکه تقریبا ـ همان طور که کسی ممکن است بگوید، اگرچه این بیان به سختی برای ماهیت این مشکل کافی است، چون فرض میکند که موقتی بودن در زمان است ـ یکی و در آن واحد هستند."