چکیده:
«هگل»، «پدیدارشناسی» را دانش تجربه آگاهی خوانده است. به نظر می رسد که غایت نهایی این دانش ارائه فلسفه ای برای مطلق دانش و به ویژه دانش فلسفه است. اثبات پدیدارشناسانه دانش بودن فلسفه پدیدارشناسی کلان مساله ای است که دست کم سه زیرمساله اصلی را دربرمی گیرد و مساله معناداری زندگی یکی از آنهاست. آگاهی در مسیر پر از پیچ وخم رشد و تن آوردگی خود مانند مسافری نمایش داده می شود که درحال بسط تجارب خویش است و بر پایه این تجارب به چیستی، معنا، مسـیر و هدف خویش به دیده نقد می نگرد و با دریافت کاستی های خویش سفر را از پی می گیرد تا آنها را برطرف سازد. کلیت این سفر نوعی معنایابی از راه تحقق خویش در غایتش است ولی در همین حال بی معنایی و پوچی و مفاهیم همگن آن ازجمله منازلی هستند که آگاهی در گام هایی از سفرش به گونه ای گذرا خود را ساکن در آنها می یابد. این مقاله با درنظرگرفتن چندلایگی جریان پدیدارشناسی تاریخی هگلی در پی آن است تا آن را ذیل مفهوم «معناداری زندگی» نگریسته و حرکت پدیدارشناسانه آگاهی را ازحیث نسبت هایی که با مفاهیم مذکور برقرار می کند، مورد بازخوانی قرار دهد. در نهایت این مقاله می پرسد که آیا نمی توان برای حل مساله معناداری زندگی راه کاری متفاوت از آنچه در فلسفه حق او مطرح می شود یافت؟ پس از آری گویی به این پرسش، ادعای این مقاله این است که «پدیدارشناسی هگلی» راهی برای رهایی از نقد «یاکوبی» علیه «نیهیلیسم کانتی ـ فیشته ای» است. در این مقاله با تکیه بر متن پدیدارشناسی روح از دو زاویه به دشـواره معناداری زندگی نگریسته می شود: یکی ارزش زندگی بـه طورکلی، و دیگری ارزش های اخلاقی و اجتماعی که درون ارزش کلی زندگی قرار می گیرند و باعث ضمانت آن می شوند. کلیدواژگان:
خلاصه ماشینی:
واژگان کلیدی: پدیدارشناسی هگلی، معناداری زندگی، نیهیلیسم ، سوژة فردی، زبان - وارونه ، ایده آلیسم مطلق ، اخلاق عرفی ـ اجتماعی (Sittlichkeit) *** مقدمه به نظر میرسد که پدیدارشناسی هگلی دارای کلان مسأله ای است که دست کم سه زیرمسألۀ بنیـادین را در دل خویش پیش افکنده و میکوشد تا ضمن ارائۀ پاسخ اصلی برای کلان مسأله اش بـرای آنهـا نیـز پاسخی فراهم آورد.
پرسشی که اینجـا مطـرح مـیشـود ایـن اسـت کـه اولا پیـدایش مفهـوم پـوچی و مفـاهیم هـم ارز آن در سیر پدیدارشناسانۀ آگاهی به روایت هگل چگونـه و در چـه زمینـه ای رخ مـیدهنـد و آگـاهی در چـه شرایطی از معنای زندگی خویش میپرسد؟ ثانیا پدیدارشناسی هگلی چه راهکارهایی برای مواجهه با این این وضع پیشنهاد میکند؟ مفهوم زندگی و زمینه های پرسش از معنای آن در پدیدارشناسی هگلی حرکت پدیدارشناسانۀ آگاهی از جایی آغاز میشود که آگاهی از خویش و از دیگری خودآگـاه بـه مثابـه هویت هایی مستقل درکی ندارد؛ بلکه نظرش تنهـا معطـوف بـه دیگـریهـای غیرآگـاه یعنـی اشیاسـت .
هگل خود از ایـن وضـع بـه عنـوان نـوعی نیهیلیسـم یـاد نکـرده ولـی بـه خـوبی دلایـل فلسفی رویگردانی آگاهی از جهان واقعی را به گونه ای فلسفی تبیین کرده و از این جهت ، زمینـه را بـرای "نیچه " فراهم آورده است .
راهکار پدیدارشناسانۀ مواجهه با دشوارة پوچی و بیارزشی اگر تا به همین جا سرشت پدیدارشناسی هگل را مورد توجه قرار داده باشیم ، روشن میشود که ویژگـی ارزیابی هگل از پیدایش پدیده ای چون نیهیلیسم ، در هـر سـطحی کـه باشـد، تـا چـه انـدازه متفـاوت از روش های ارزیابی اندیشمندان دیگر است و چگونه خود روش ارزیابی پیـدایش ایـن پدیـده مـیتوانـد در ارزیابی سرشت خود این پدیده و راه رویارویی با آن مؤثر افتد.