چکیده:
یکی از موضوعات مهم فلسفة دین بحث از زبان دین و کلامی است که با آن میتوان از خداوند سخن گفت. طرح این موضوع در کتب کلامی و عرفانی به دورانی بسیار پیش از طرح آن در فلسفة دین نوین باز میگردد. دیونیسیوس مجعول از جمله متقدمانی است که بحث زبان دین را بسیار نظاممند در مجموعه آثار خود مطرح کرده است. دیونیسیوس در سخن گفتن از خداوند و توصیف او کلام سلبی را به کلام ایجابی ترجیح میدهد. به عقیده دیونیسیوس زبان سلبی، زبان معقولات است و انسان زمانی که در سیر و سلوک معنوی و معرفتی خود به مرتبه معقولات برسد خداوند را با زبان سلب ستایش خواهد کرد. میتوان گفت کلام سلبی که دیونیسیوس از آن سخن میگوید به مرتبه خاصی از معرفت انسان مربوط میشود. او زبان سلب را نه به ذات خداوند، بلکه به تجلیات معقول خداوند نسبت میدهد. دیونیسیوس تجلیات معقول و غیبی خداوند را با اصطلاحاتی مانند «مافوق وجود» میستاید. از نظر او، سزاوار نیست چیزی که مافوق و فراتر از هستی است با زبان هستی ستایش شود. به همین دلیل کلام سلبی بهترین زبان در توصیف خداوند است.
خلاصه ماشینی:
"به نظر وی، هرچند مفاهیم «از خود بیگانگی» 1 (فرافکنی قدرتهای انسانی به خدایان)، «بیهنجاری» 2 (از بین رفتن نفوذ هنجارهای اجتماعی بر رفتار فرد) و «قفس آهنین» خردگرایی دیوانسالارانه 3 (نظام مبتنی بر سلسله مراتب اقتدار) در اندیشههای مارکس، دورکیم و وبر به مشکلات ذاتی جوامع مدرن اشاره میکند، مدرنیته از دید آنان، بیشتر یک سامان صلحآمیز و حامل فرصتهای آزادی بشر بوده است.
به اعتقاد وی، مسأله اساسی در روند ارزیابی عرفی شدن این است که کدام دین را باید ملاک و مبنا قرار داد؟ دین در چارچوب کلیسای سنتی یا دین در چارچوب گستردهتری که معنویت فردی و پایبندی به ارزشهای خاص را نیز در برگیرد؟ گیدنز، عرفی شدن را چنین تعریف میکند: «فرایندی که طی آن، دین نفوذ خود را بر حوزههای مختلف زندگی اجتماعی از دست میدهد».
به نظر گیدنز، اگر این سه جنبه را ملاک و مبنای خود برای وقوع عرفی شدن قرار دهیم، بیتردید نفوذ دین کاهش یافته است.
وی میگوید: «به یقین، دین در آستانه نابودی نیست؛ دین، هنوز هم توان پاسخگویی به برخی از پرسشهای وجودی انسان را دارد و به نظرمیرسد تا زمانی که این توانایی خود را حفظ کند، به زندگی خود، حتی در اشکال جدید، ادامه خواهد داد».
مدرنیته، حتی اصول خود را نیز زیر سؤال برده و مدرنیته متأخر، فضایی را به وجود آورده است که در آن نه اقتدار سنتها و قطعیتهای حاصل از آنها وجود دارد و نه هنجارها و رهنمونهای ثابت و تضمین شده برای کنش اجتماعی."