چکیده:
ابراهیم(ع) پدر ادیان سهگانة سامی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) است. دستور خدا به او برای قربانیکردن یکی از پسرانش، از داستانهای مهم و مشترک متون مقدس ادیان ابراهیمی است. بااینهمه، چالشی چشمگیر نیز در این میان وجود دارد، که به کیستی این قربانی باز میگردد. درحالیکه یهودیان و مسیحیان، او را اسحاق(ع) میدانند، مسلمانان بدینسو گرایش دارند که او را اسماعیل(ع) بدانند. اما بهراستی کیستی این قربانی، چه اهمیتی دارد؟ مگر هدف متون مقدس از بازگویی این داستان، توجه پیروان ادیان ابراهیمی به ایمان ابراهیم(ع) و تلاش برای دنبالهروی از او نیست؟ پس چرا چنین چالشی سر برآورده است؟ این مقاله بهدنبال یافتن پاسخی برای این پرسش، نخست گزارشی تطبیقی از داستان زندگی پسران ابراهیم(ع) در کتابمقدس و قرآن بهدست میدهد، و سپس به بازگویی جایگاه عنصر «وراثت» در پدیدآمدن این چالش میپردازد. بهباور نویسندگان بررسی تاریخی برداشتهای پیروان ادیان ابراهیمی از این داستان، نشان میدهد که آنان پسر آمادهشده برای قربانیشدن را، وارث اصلی ابراهیم(ع) میدانستهاند.
خلاصه ماشینی:
"3 همان بودن خداوند، تشابه او را به مخلوق منکر میشود و به این حیث تمام صفات خلق باید از او سلب شود؛ اما از آن جا که خداوند شباهتی از خود را به بعضی از افراد بخشیده است میتوان به زبان ایجاب نیز از او سخن گفت و صفاتی را برای او اثبات کرد.
1 در حالی که دیونیسیوس سلب و ایجاب را به همراه هم در سخن گفتن از خداوند به کار میبرد و این پیوستگی در تمام رسالة «اسماء الهی» مشاهده میشود، زبان سلب را به زبان ایجاب ترجیح میدهد و این ترجیح بدون دلیل نیست؛ زیرا در مراتب صعود، اسماء وصفات خداوند که تجلیات او هستند یکی یکی پشت سر گذاشته میشوند و آن چه در هر مرتبه سالک درک میکند این است که خداوند چه چیزی نیست.
خداوند هیچ شباهتی با موجود دیگری ندارد که بخواهد صفات آن موجود برای او اثبات یا سلب شود، پس اساسا فرض مقایسه میان خدا و موجودات دیگر اشتباه است و این را زمانی انسان میفهمد که در مراتب سیر وسلوک خود به مرتبه بالا و به مقام وحدت با الوهیت رسیده باشد و به معرفتی غیر از معرفت انسانی خود دست یافته باشد در غیر این صورت، انسان با ادراک و معرفت انسانی خود قادر به چنین معرفتی نخواهد بود."