چکیده:
ایالات متحده همواره مدعی اصلاحات سیاسی با اعطای حق تعیین سرنوشت و حق رای به شهروندان در خاورمیانه در جهت برقراری دموکراسی و آزادیهای سیاسی بوده است. از طرفی، با حمایت از حکومتهای غیردموکراتیک و با وقوع بیداری اسلامی شاهد بیتوجهی به حقوق اساسی شهروندان در خاورمیانه هستیم. از این رو، مقاله حاضر به مقایسه رویکردجمهوری اسلامی ایران وآمریکابه نقش مردم درخاورمیانه میپردازد. سؤال اساسی این است: علت تعهد عملی جمهوری اسلامی به نقش مردم و عدم پایبندی واقعی آمریکا به مردمسالاری در خاورمیانه چیست؟ فرضیهای که در پاسخ ارائه شده چنین است: این مسئله را باید در وجود استراتژی واقعی(بدون معیارهای دوگانه) جمهوری اسلامی در حمایت از نقش مردم در خاورمیانه جستجو کرد. درحالیکه در راهبردکلان ایالات متحده همواره یک پارادوکس(ترجیح دموکراسی/آزادی یا امنیت/ثبات) وجود داشته که براساس منافع استراتژیاش را انتخاب و دنبال میکند. بحث اصلی این خواهدبودکه درطرح انقلاب اسلامی برای خاورمیانه،پایبندی عملی به حق تعیین سرنوشت مردم وجود دارد اما از منظرآمریکا، دموکراسی در خاورمیانه تا جایی اعتبار داردکه منتهی به روی کارآمدن اسلامگرایان ضدغربی-ضدآمریکایی نشود. در واقع وابستگی سران رژیمهای گذشته کشورهای انقلابی منطقه به آمریکا و دخالتهای متعدد ایالات متحده در امور داخلی آنان، منجر به خیزشهای مردمی منطقه علیه تداوم حیات رژیمهای عربی اقتدارگرا و مورد حمایت واشنگتن انجامید. به هر تعبیر، تحولات سال 2011 در منطقه را باید مجموعه عوامل به هم پیوسته بدانیم، که حلقه وصل همه این جریانها و گرایشات مقابله با سیاستهای آمریکا بودهاست.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس ، اصولا ایالات متحده از ابتدای تعیین رویکردها و استراتژیهای خاورمیانه ای خود، همواره از دموکراسی و دموکراسیخواهی به عنوان ابزاری سیاسی در جهت تأمین منافع محافظه کارانه خود بهره جسته است : در فضای جنگ سرد، حفظ ثبات و امنیت سیاسی دولت ها و کشورهای خاورمیانه در تقابل با ایده های انقلابی کمونیستی به اولویت اول واشنگتن در راهبرد خاورمیانه ای تبدیل شده بود و هرگونه تحول حرکت های انقلابی در گفتمان سیاست خارجی آمریکا با دریافت برچسب کمونیستی نفی و طرد میشد (سلیمانی،١٣٩١: ٩٤).
براساس این توضیحات ، رویکرد متفاوت و متناقض ایالات متحده آمریکا و انقلاب اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن در قبال پدیده بیداری اسلامی و قیام های مردمی در خاورمیانه در چارچوب مدل تئوریک «دولت دست نشانده » قابل تبیین و تحلیل است : بر اساس این مدل که برگرفته از مدل جیمز روزنا در مطالعه علمی سیاست خارجی کشورهای مختلف است ، چنانچه رژیمی بر پایه عدم توجه به قانون و بیتوجهی به مشارکت سیاسی مردم استقرار یافته باشد و در واقع از فقدان مشروعیت و یا مقبولیت مردمی رنج ببرد، ضرورتا به سمت و سوی اتکای افراطی و بیش از حد به حمایت خارجی برای تامین بقای خود پیش خواهد رفت (ازغندی،١٣٧٦: ٩).