چکیده:
قاضی سعید بر مبنای مطلق و غیب الغیوببودن ذات خدای متعـال، او را غیرقابـل شـناخت می داند و هیچ اسم و رسم و وصف و نعتی را به او نسبت نمی دهد. به عبارت دیگر، معتقد است ذات خدای متعال به گونه ای است که اعتبار هیچ کثرتی از جمله کثـرت صـفات در آن ممکن نیسـت و اسـمای خـدای متعـال مرتبـه ای از مراتـب هسـتی و تجلیـات آن ذات نهاناند که وجودشان برای ظهور کمالات مطلق و لابشرط او ضـرورت دارد. او کمـالات و صفات را به نحو ایجابی به مرتبة واحدیت (مرتبة اسما و صفات یا مرتبة اسم الله ) نسـبت می دهد و به تفکیک احکام ذات و صفات پرداخته است . در عین درسـت بـودن برخـی از مبانی فکری او، نقدهایی نیز بر گفته های وی وارد است که برخی از آنها عبارتند از: خلط مباحث کلامی و عرفانی ، عدم توانایی در جمع ظاهر و باطن و منعزلدانسـتن ذات حـق از عالم ، ناسازگاری عقیده به تباین و وحدت وجود، محجـوبدانسـتن ذات حـق و غیرقابـل شناخت دانستن آن به نحو مطلق
Based on the fact that God's essence is absolute and Invisible، Ghazi Saeid believes He is not identifiable and has no name، no description، no attribute and no qualification. In other word، he believes that the essence of God is such that it is not possible to consider any plurality in it، including plurality of attribution; and God's names are an estate of the degrees of existence and are the manifestations of His hidden nature and are necessary for the manifestation of his absolute perfections. He attributes perfections and attributes to God – in his oneness degree، i.e. the degree of Names and attributes or the degree of Ism-o-llah – in an affirmative form and defers between the propositions of essence and attributes. Despite the accuracy of some bases of his thought، there are some criticisms to his sayings as well such as: confusion between theological and mystical discussions، inability to totalize the hidden meaning and the apparent meaning، believing in the separation of God from the world، the incompatibility between believing in the separation and the unity of being، believing in that God is veiled، and believing in that God is absolutely unidentifiable.
خلاصه ماشینی:
"وی در جمع این گونه روایات می گوید: هنگامی که ائمه ع علم را بـه مرتبة احدیت بسیط که هیچ جهت و حیثیتی ندارد، نسبت می دهند، به این دلیـل اسـت که می دانند اگر غیر از این پاسخ بگویند، به سائل یا خود آن خاندان ع ضرر مـی رسـد؛ به این دلیل که نفی علم از خدای متعال از جانب آنها شهرت پیدا می کند، ولـی در ایـن موارد، در واقع مراد ایشان از اثبات علـم بـرای مرتبـة ذات ایـن اسـت کـه او در هـیچ مرتبه ای از مراتب جاهل نیست ، نه به این معنا که آنجا صفت و موصـوفی هسـت ؛ زیـرا حقیقتا آن مرتبه ، مرتبة استهلاک تمام کثرات است و هـیچ اسـم و وصـفی در حضـرت احدیت وجود ندارد؛ ولی در مقابل ، هنگامی که پرسش کننده از بزرگان علم و معرفت و دارای فهم صائب است ، ائمة اطهار ع هیچ ابایی نمی کنند از اینکه بگویند در آن مرتبه ، هیچ چیزی از اسم و صفت وجود ندارد و این ، تنهـا در صـورتی اسـت کـه مـی داننـد پرسش کننده در حدی از معرفت است که از سخن امام توهم نقص و عجـز نمـی کنـد؛ برخلاف مواردی که فهم سائل گنجایش این امور را ندارد و نتایج نادرستی را برداشـت می کند."