خلاصه ماشینی:
وی معتقد است «کسی که در مباحث امور عامه، قواعد متعددی را بر اصل صحیح استوار ننموده باشد و به کنه مسئلۀ نفس ناطقه و نحوۀ پیدایش آن نرسیده باشد و در امر قوای باطنی نفس به خصوص قوای جزئی نفس و به نحوۀ ظهور و بروز این قوا وکیفیت وجود آن سرگردان وحیران باشد و به تبع اتباع مشاء به مادیت نفس حیوانی اعتراف نماید و مقام بقاء و مرتبۀ تجرد را مختص نفس عاقله بداند و عالم بینالعالمین را که همان عالم برزخ و آخرت باشد، انکار نماید و بعد در تصحیح و اثبات معاد جسمانی و اثبات انواع لذات و آلام جسمانیه برآید، بدون آنکه به پایه و اساس صحیحی متکی باشد، آنچه در امر معاد جسمانی بنویسد، جز پریشانگویی نیست و چیزی عاید خواننده نمیشود، چنین کسی خود را محصور در ظواهر مختلف آیات و روایات خواهد یافت و چون به اصل و اساس امر پی نبرده است، نمیتواند از ظواهر مختلف، مطلب اساسی کشف نماید در کلیه مباحث مربوط به مسئله متحیر خواهد ماند.
۲۷ با توجه به دیدگاه ابنسینا، این سؤال برای استاد مطرح است که آیا از باب تقلید میتوان به مطلبی که برهان بر امتناع آن قائم است، معتقد شد؟ به عبارت دیگر، در مسئلهای که قطع در آن حجیت دارد و شرع از آن خبر داده است و پیروان خود را به اعتقاد به آن امر نموده است به چه نحو میشود حکم به امتناع آن کرد؟ مگر امکان دارد به وجود شیء و نقیض آن قطع به هم رسانید و به صحت اجتماع دو نقیض تصدیق قلبی نمود و به وقوع آن عالم شد؟ از نظر استاد، در اصول و عقاید فقط قطع و علم حجیت دارد و بنابراین تا معاد جسمانی از طریق شرع مسلم نباشد، نمیتوان به آن معتقد شد.