چکیده:
بررسی شعرهای نیما یوشیج نشان میدهد که صور خیال در این اشعار وجوه اشتراک فراوانی با صور خیال در شعرهای شاعران کهن ایران دارد. این اشتراکات در شعرهای سنتی و نیمهسنتی نیما بهوفور دیده میشود، که با توجه به رویکرد سنتگرایانة وی در این شعرها تا حدود بسیار زیادی طبیعی است. مرور شعرهای آزاد نیما نیز نشاندهندة آن است که بخشی از تصاویر موجود در شعرهای سنتی و نیمهسنتی، به دلیل تداول و پیشینة کاربرد فراوانشان در شعرهای کهن، عینا از شعرهای شاعران قدیم ایران به این شعرها راه یافتهاند، کما اینکه این امر دربارة شعرهای دیگر شاعران معاصر نیز صادق است، اما بخشی دیگر از تصاویر کهن در شعرهای آزاد نیما به احتمال زیاد حاصل غور و تأمل وی در اشعار پیشینیان است که در نتیجة آن برخی تشبیهات، استعارات، و کنایات کمتر شناختهشدة آنان به شعرهای وی راه پیدا کردهاند. در این مقاله کوشش شده است که ابعاد مختلف این وامگیری تصویری، با توجه به مرور برخی از تصاویر شعری در اشعار 38 شاعر کهن فارسی، بررسی و تحلیل شود و به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که نیما یوشیج در تصویرسازی خود تا چه حد از تصاویر شاعران پیشین تأثیر پذیرفته است.
خلاصه ماشینی:
"بیـت هـای زیـر از حـافظ ، بیدل ، و حزین لاهیجی فقط نمونه هایی از آن اند: بر شمع نرفت از گـذر آتـش دل دوش آن دودکه از سوز جگر بر سر ما رفـت (حافظ شیرازی ، ١٣٧١: ١٣٧) افسوس شعور از نفسم دودبرآورد آبی که برو می زدم آتش به جگرزد (بیدل دهلوی ، ١٣٦٦: ٤٦٠) داغی حزین و از جگرت دودبرنخاست در آتــش ای ســپند شــکیبا چگونــه ای (حزین لاهیجی ، ١٣٥٠: ٤٦٢) چــومرغ سـحرخوان نـوایی بـزن به این خفته شکلان صلایــی بـزن (همان : ٥٦٣) «کمند مشکین » تصویر کهنی دیگر در شعر نیماست که استعاره ای است برای «زلف »: ادبیات پارسی معاصر، سال سوم، شمارة دوم، تابستان ١٣٩٢ گفت : آید به کفم آن کمند مشکین ؟ (نیما یوشیج ، ١٣٨٤: ٥٥٠) استعارة «کمند» و «کمند مشکین » برای زلف ، در شعر شـاعران گذشـتة ایـران بسـیار دیـده می شود که ابیات زیر نمونه هایی از آن محسوب می شوند: هر خم از جعد پریشان تو زندان دلــی ست تــا نگــویی کــه اســیران کمنــدتــو کمنــد (سعدی شیرازی ، ١٣٧٢: ٣٦٠) تا برون آمدبه سیـرماه آن مشکین کمند بر فلک ماه تمام از هاله شد زنار بند (صائب تبریزی ، ١٣٦٤: ٣/ ١٢٢٣) دل به دام زلف آن مشکین کمندافتاده است مرغ بی بال و پری در کوچه بندافتاده اسـت (همان : ٦/ ٣٤٨٦) استعاره واقع شدن «زندان » برای «دنیا» در ادبیات کهـن ایـران ، بـه ویـژه متـون عرفـانی ، پیشینه ای طولانی دارد."