چکیده:
اندیشه های انسان و نحوه نگرش او به خود، خدا و ط بیعت، مکتب ها ی ادبی را ساخته است. با عنایت به این تأثیر عظیم، بر آن شدیم تا دو عبارت را که می تواند چکیده دو نظریه غربی و شرقی باشد، از منظر مقایسه بنگر یم. در ،» عصیان می کنم؛ پس هستیم « این قیاس، دریافتیم که آلبر کامو با عبارت تنها به یکی از ارکان آزادی انسان، یعنی عصیانگری توجه نشان داده و احولانه به انسان نگریسته؛ بنابراین، به شناختی ناقص، نادرست و تک بعد ی از انسان دست یافته که باعث تبعید او از طبیعت خویش می شود . حال آن که ،اندیشمندانی چون فریدون مشیری، با پیش زمینه مذهبی و شناخت بهتر از انسان، او را با رشته "مهر و دوستی" به سایر موجودات پیوند زده و به نظر یه "وحدت در عین کثرت"، نظر دارد.
خلاصه ماشینی:
در این قیاس، دریافتیم که آلبر کامو با عبارت «عصیان میکنم؛ پس هستیم»، تنها به یکی از ارکان آزادی انسان، یعنی عصیانگری توجه نشان داده و احولانه به انسان نگریسته؛ بنابراین، به شناختی ناقص، نادرست و تکبعدی از انسان دست یافته که باعث تبعید او از طبیعت خویش میشود.
آلبر کامو، فریدون مشیری، انسان، عصیان، مهرورزی مقدمه اندیشمندان علوم انسانی، سنگبنای تفکرات خویش را بر تعریف انسان گذاشته و آثار خود را بر بنیان این شناسایی بنا کردهاند.
حاصل اندیشه کامو درباره انسان و عصیان به اختصار، چنین است: «عصیان یکی از ابعاد وجود آدمی است و واقعیت تاریخی ماست و باید ارزشهای خود را در آن بجوییم؛ مگر این که از واقعیت بگریزیم.
وی با توسل به معنای سه گانه "مهر"، بدون حصر در قافیه و با دستی بازتر، از تصویر تکراری طلوع خورشید، تصویری نو ارائه میکند و آن را با صمیمیتی که در پیمان دوستی ایجاد میشود، گره میزند و البته در این پیوند، گوشه چشمی نیز به کلام دکارت (میاندیشم؛ پس هستم) و کامو (عصیان میکنم؛ پس هستیم) دارد و این دو سخن را در سرصفحه شعر خویش آورده است.
انسان با مهرورزی، احساس میکند در زندگی مأموریتی دارد که باید انجام دهد؛ به خود و دیگران احترام میگذارد؛ اعتماد بین آنها حاکم میشود؛ مهربان است و وجودی سرشار از عشق و محبت نسبت به حقیقت و مردم و رشد و شکوفایی جامعه دارد.
اگر انسان امروز، آرامش را گم کرده، به این دلیل است که پیوند عشق میان خود و خالق خویش را قطع کرده و مشیری، آن را دریافته است.