چکیده:
ادعای این نوشتار آن است که به وسیله تبیین ماهیت علوم انسانی از راه توجه به حقیقت انسان به خوبی می توان به این امر مهم پی برد که علوم انسانی در حقیقت، علوم انسان سازند. لازمه این امر آن است که علوم انسانی به معنای واقعی کلمه اسلامی باشند. این مدعا در این نگارش به دو ادعا تحلیل می شود: اولا تعریف انسان به حیوانی که صرفا دارای عقل نظری، یعنی دارای توانایی درک مفاهیم کلی است، تعریف کاملی نیست. انسان، حیوانی است که علاوه بر داشتن عقل نظری لازم است پیرو عقل عملی نیز باشد؛ ثانیا براساس تعریف کامل انسان، علوم انسانی علومی اند که با دین و سعادت جاودانه انسان مخالفتی نداشته باشند. چنانچه گزاره ای مخالف دین حق باشد، آن گزاره خارج از دایره علوم انسانی است، هرچند مشابه آن تلقی شود.
خلاصه ماشینی:
"به بیان دیگر، کار عقل عملی این است که از میان گزاره هایی که عقل نظری درک می کند، آن گزاره هایی را که مربوط به عمل اند در دستور کار خود قرار دهد و براساس آنها به اعضا و جوارح امر و نهی کند تا بشر رفتار خود را بر طبق آن گزاره های عملی تنظیم کند (ابن سینا، 1404ق، ص 37؛ ابن سینا، 1379، ص 330؛ ابن سینا، 1978، ص 112؛ بهمنیار، 1375، ص 789؛ رازی، 1375، ص 352؛ صدرالمتألهین، 1981، ج 6، ص 354؛ صدرالمتألهین، 1363، ص 515؛ صدرالمتألهین، 1302، ص 314)؛ ب) قول مشهور در میان آرای دانشمندان مسلمان این است که عقل نظری و عقل عملی در انسان دو چیز جداگانه نیستند، بلکه عقل به معنای قوه مدرکه کلیات در انسان است.
به تعبیر دیگر، علوم انسانی باید آن دسته از دانش هایی اند باشند که انسان با یادگیری آنها منبع کمالات، یعنی خداوند سبحان را می شناسد، به او اعتقاد پیدا می کند و با اطاعت از فرمان های ظاهری و باطنی او در این جهان، خود را به خدا نزدیک و نزدیک تر می سازد.
نکته درخور توجه این است که دانش های عمل پذیری که ادعا دارند پیروی از آنها انسان ها را به سعادت می رساند، ولی ادعایشان نه با براهین عقل عملی همخوانی دارد و نه با متون معتبر شرعی سازگار است، در حقیقت شبه علوم انسانی اند، نه علوم انسانی واقعی."