چکیده:
ابن سینا در آغاز الهیات اشارات مدعی می شود که از تفتیش در محسوسات می توان به وجود امری غیرمحسوس و مجرد پی برد. وی از طریق حمل ماهیات مخلوطه بر ماهیت لابشرط استدلال می کند که ماهیت لابشرط از عوارض مادی ماهیات مخلوطه مبراست و لذا غیرمحسوس است. بیان ابن سینا موهم آن است که وی ماهیت لابشرط مذکور را در خارج از اذهان موجود می داند، به گونه ای که خواجه طوسی برخلاف برخی دیگر کتبش که وجود امر کلی را در خارج ممتنع می داند، در تفسیر بیان ابن سینا حکم به خارجیت ماهیت لابشرط در عین نامحسوس بودن می کند؛ درحالی که به قرینه بیانات ابن سینا در دیگر کتبش، وی امر کلی را تنها در ذهن موجود می داند. به نظر می رسد که ابن سینا در اشارات درصدد اثبات آن است که ماهیت لابشرط در ظرف ذهن، امری مجرد است و از همین طریق وجودی مجرد را اثبات می کند.
خلاصه ماشینی:
"وی در پاسخ به پرسش های عارف قونوی، به مناسبت بحث از وجود عام، می گوید: وجود عام مشترک جز در عقل تحقق ندارد، و در هر امر عام مشترک نیز وضع بدین منوال است؛ به دلیل آن که شی ء عینی بر اشیای متعدد واقع نمی گردد؛ زیرا اگر در هریک از آن اشیا موجود باشد، دیگر خود شی ء معینی نخواهد بود؛ و اگر در کل از جهت کل بودن باشد ـ که کل از این حیثیت خود شیئی معین است ـ دیگر بر اشیا (که چند شی ء هستند) واقع نمی گردد؛ و اگر در کل، به صورت متفرق در افراد باشد، در هریک از آنها به صورت جزئی از آنها خواهد بود (لذا دیگر کلی نیست)؛ و اگر در هیچ یک از افراد نباشد و در کل هم نباشد، دیگر واقع بر ایشان نیست؛ و به طور کلی وقوع آن بر غیر خود، تنها از طریق حمل بر آن غیرمیسر است، و حمل و وضع تنها در عقل صورت می گیرد (الخ) (طوسی، 1383، ص 229).
3. نقد و بررسی تفسیر صدرالمتألهین از کلی مدنظر ابن سینا صدرالمتألهین در اسفار به رد استدلال ابن سینا می پردازد و چنین می گوید: و جای تعجب از شیخ است که در اول نمط چهارم از کتاب اشارات اثبات می کند که برای حیوان معقول وجودی در حیوان محسوس است، درحالی که وجود مخصوص به حیوان معقول مشترک در میان کثیرین، غیرقابل اشاره و مکانمندی و وضع است و در عین حال به حسب معنای معقول خود، ارتباط و اتحاد به حیوان محسوس دارد؛ نه به این صورت که صورت عقلی آن به اشخاص حیوانی تقوم داشته باشد تا اینکه حیوان عقلی عرض قایم به حیوان حسی باشد، بلکه خود در نسبت با حیوان پست و فاسدشدنی، به جوهریت و بی نیازی از موضوع سزاوارتر است (صدرالمتألهین، 1981، ج 3، ص 244ـ245)."