چکیده:
نوشتار حاضر جهت تبیین سازگاری یا ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار انسان، در اندیشه بوئثیوس و نلسون پایک تدوین یافته است. در این خصوص سعی بر آن بوده است، ابتدا به تدوین برهان حاکی از ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان، با لحاظ ویژگی های لازم برای علم پیشین خداوند، از دید بوئثیوس و پایک پرداخته شود و سرانجام نتیجه گرفته می شود براساس قواعد پذیرفته شده در فلسفه اسلامی از دیدگاه بوئثیوس، تعارض علم الهی و اختیار انسان، ناشی از تصور نادرست از خداست. با این حال به دلیل خلط ضرورت ذاتی و بالغیر، سازگاری علم الهی و اختیار انسان را نمی تواند اثبات کند. در پایان نتیجه گرفته می شود بهترین راه حل ممکن برای برطرف کردن ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار آدمی، دیدگاه اندیشمندان شیعی است که با نام روش «الامر بین الامرین» معروف است.
This study has been conducted to demonstrate the compatibility or incompatibility of Divine prior knowledge and human authority in Boethius and Nelson Pikes’ viewpoints. In this regard، initially، it was attempted to formulate an argument for incompatibility of God’s prior knowledge and human authority، considering the required features for God’s prior knowledge from Boethius and Pike’s viewpoints and finally it was concluded that based upon the accepted regulations of Islamic philosophy from Boethius’ viewpoint، the conflict between divine knowledge and human authority refers to one`s misconception on God. However، because of mingled natural necessity and necessity by the other، compatibility of Divine knowledge and human authority cannot be proved. Finally، it is concluded that the best possible solution for removing the incompatibility between Divine prior knowledge and human authority is Shiite scholars’ viewpoint which is known as “the one in a middle state to the two extremes”.
خلاصه ماشینی:
"اما اینکه چنین نگرشی تا چه حد میتواند معتبر باشد، بهنظر میرسد خود جای تأمل دارد؛ چراکه در نظریة فوق وقتی که گفته میشود (اگر«الف» آنگاه «ب») مقدم نسبت به تالی جنبة علی ندارد، حال آنکه باید یادآور شویم که علم سابق خداوند ذاتی و فعلی است ـ اصلی که در فلسفه اسلامی مورد اتفاق قاطبه فلاسفه است ـ و بههیچوجه دگرگونیپذیر نیست.
کوتاه سخن آنکه بهنظر میرسد اگر دو تفسیر مذکور از بیان بوئثیوس معتبر باشد، درواقع بین دو معنا از ضرورت، خلط شده است؛ چراکه مثلا وقتی گفته میشود «هیچ مثلثی چهار ضلع ندارد» و این را صادق و درعینحال ضروری ملاحظه میکنیم و وقتی میگوییم، «هیچ انسانی قدش 10 متر نیست» اگرچه صادق است، ولی درعینحال ممکن در نظر میگیریم و سپس علم خداوند به اینکه، فلانی در فلان زمان و مکان فلان کار را انجام خواهد داد را صادق فرض میکنیم، ولی بهمانند مثال دومی، ممکن فرض میکنیم نه ضروری.
» (همان: 385) ملاصدرا پس از نقد پاسخ خواجه، بیان میکند: «علم او اگرچه سبب مقتضی برای وجود فعل از جانب بنده است، ولی وجود و صدور آن اقتضا میکند که مسبوق به قدرت بنده و اختیار او باشد، چون آنها ازجملة اسباب فعل و علتهای آن میباشند و وجوب به اختیار، منافی اختیار نیست، بلکه آن را تحقق میبخشد، پس همانگونه که ذات حقتعالی، علت فاعلی برای وجود هر موجودی و وجوب آن است و این واسطه بودن علتها و شرایط و ربط و اسباب، مسببات را باطل نمیسازد، در علم تامة او به تمام اشیا، که عین ذات اوست، نیز کار همینگونه است؛ یعنی همانطور که در علم بسیط و عقل واحد و یا لازم ذاتش، هست، در علم مفصل و عقول کثیر هم هست."