چکیده:
داستان پادشاه و کنیزک آیینٔ تمامنمای روایت های داستانی مثنـوی اسـت ، روایتی که محل تجلی خاطرٔ نژادی انسان (کهـن الگوهـا) از نمـاد عـشق در ناخودآگاه جمعی مولانـا اسـت . نمـاد عـشق در داسـتان پادشـاه و کنیـزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی ، یعنی ادراک و صور مواد اولیـه را فـراهم می آورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فراینـد فردیـت برسـد. در این جستار سعی بر آن است تا با بررسی عناصر روانشناسی تحلیلی یونـگ ، نمادهای کهن الگو را که از حافظٔ جمعـی نـوع بـشر بـه ناخودآگـاه جمعـی مولانا ارث رسیده است ، در داستان پادشاه و کنیزک تحلیـل کنـیم . حاصـل بحث چنین است کـه کهـن الگـوی عـشق همـراه بـا نمادهـای کهـن الگـوی من ، خود، سایه ، نقـاب، پیـر دانـا، ناخودآگـاه فـردی و جمعـی در پیونـد بـا خواب و رویا، پادشاه را از حیطٔ خودآگـاهی بـه ناخودآگـاهی مـی کـشاند و پادشاه در جریان برخورد با درونش با مواجهٔه خودآگاه و ناخودآگاه در رونـد کسب فردیت ، بار دیگـر متولـد مـی شـود و بـه نقـل از مولانـا «زادٔه ثـانی » می گردد.
خلاصه ماشینی:
مـرگ مـادی و ظـاهری پادشـاه را به معنایی دیگر می توان با مرگ زرگر به دست پیر دانا تفسیر کرد؛ یعنی پیر به ظاهر زرگـر را بـا زهر کشت ؛ اما در واقع ، زرگر نفس یا «من » پادشاه بود که باید به دست پیر کشته مـی شـد تـا «خود» پادشاه زادهٔ ثانی گردد یا به عبارت دیگر متولد شود تا پایندگی عشق جانشان را جاودانه کند: عشق آن زنده گزین کو باقی است کــز شــراب جـان فـزایت ساقـی است عشــق آن بگــزین کــه جمله انبیـا یــــافتــند از عــشق او کــار و کیــا (مثنوی، د ١: ٢١٩ به بعد) در نهایت ، دست یابی به عمق ناخودآگاه انسانی که از نفخه ٔ الهی جان گرفته ، امکان پذیر اسـت و مولانا این بشارت را چنین نوید می دهد: تــو مــگو ما را بدان شـه بار نیست بــا کــریمــان کـارها دشـوار نیسـت (همان : ب ٢٢١) نتیجه مؤلفــه هــای کهــن الگــو و یــا بــه عبــارتی روان شناســی تحلیلــی یونــگ در داســتان پادشــاه و کنیـزک کـاربرد عملـی دارد: «مـن » پادشـاه در مواجهـه بـا نمـاد عـشق از خودآگـاهی بـه حیطه ٔ ناخودآگاهی قدم می گذارد و در این مسیر با گـذر از کهـن الگـوی نقـاب - کـه صـفت و مقام پادشاهی دنیوی اوست - و با شناخت غرایز کهـن الگـوی سـایه - کـه غـرور او در اعتمـاد به اسباب دنیوی از جمله طبیبان مادی است - همچنین طبیبـان ، کنیـز و زرگـر کـه هرکـدام یکی از نمادها سایه اند، بـه حیطـه ٔ ناخودآگـاه قـومی وارد مـی شـود.