چکیده:
در این مقاله نخست مراد از نظریه این همانی میان ذهن و بدن را تبیین، و سپس به برخی از ادله این نظریه اشاره می کنیم. در دلیل اول به نظریه اسمارت اشاره کرده ایم. وی بر اساس دیدگاه ویلیام اکامی مبنی بر اینکه اگر پدیده ای به صورت مادی قابل تبیین باشد نباید آن را با مفاهیم متافیزیکی تفسیر کرد، مدعی می شود ازآنجاکه امروزه تمامی حالات ذهنی از قبیل عشق و نفرت و علم قابل تبیین فیزیکی است، نباید از روح مجرد در توجیه این حالات بهره گرفت. در نقد این نظریه نشان داده ایم علاوه بر اینکه مبنای اکامی از نظر عقلی ناصحیح است به رغم پیشرفت های علمی، هنوز دانش تجربی بشر نمی تواند تفسیری پذیرفتنی برای حالات ذهنی ارائه دهد. در ادامه به دلیل دیویدسن بر نظریه این همانی اشاره و انتقادات وارد بر آن را بیان کرده ایم و در پایان چنین نتیجه گرفته ایم که قایلان به این همانی میان نفس و بدن ادله متقن و صحیحی برای این نظریه ندارند.
خلاصه ماشینی:
"نظریه تحقق پذیری چندگانه اندک اندک از محدوده انواع خارج شد و تا افراد موجود تحت نوع واحد گسترش یافت و نظریه ای به نام این همانی مصداقی (Token identity) پدید آمد؛ بدین معنا که ممکن است برای مثال علم در انسانی با فرایند مغزی ویژه ای هم مصداق باشد و در انسان دیگر با فرایند مغزی دیگری یکی باشد و در افرادی که دچار سکته شده اند گاه پیش می آید که بخشی از مغز آسیب می بیند و بخش دیگری همان وظیفه را انجام می دهد (مسلین، 1388، ص 128و129).
اشکال سومی که در اینجا مطرح می شود آن است که بر فرض که علوم تجربی فرایند ایجاد اوصاف ذهنی را توضیح دهند و با شواهد علمی صحیح این مسئله را توجیه و تبیین کنند؛ اما پرسش این است که به چه دلیلی باید اوصاف ذهنی را همان فرایندهای مغزی بدانیم و قایل به این همانی میان این دو باشیم؟ تبیین های علمی درباره کارکرد مغز، تنها همین مقدار را اثبات می کند که اوصاف ذهنی با فعالیت های عصبی مغز همراه اند؛ اما این مسئله، این همانی میان این دو را ثابت نمی کند و اثبات این همانی در گرو استدلال است؛ درحالی که این دانشمندان چنین استدلالی را مطرح نکرده اند.
ممکن است به طور مشابه کسی ادعا کند که میان فعالیت های عصبی مغز و پدید آمدن اوصاف ذهنی همین رابطه برقرار است و اوصاف ذهنی حقیقتی غیر از کارکرد عصب های مغز دارند؛ لذا ضرورت دارد که برای این همانی و وحدت مصداقی این دو در عالم خارج دلیل آورده شود و صرف تبیین های فیزیکی ـ شیمیایی در مغز برای اثبات این همانی بسنده نیست (Humphrey & Nicholas, 1993, p."