چکیده:
امروزه با جهانی شدن ارتباطات ، موضوع هم زیستی فرهنگ ها و ادیـان و تـلاش بـرای کاهش خشونت بیش از پیش اهمیت یافته است . هم زیستی انسان هـا، بـا هـر عقیـده و ملیت ، و پرهیز از خشونت و جنگ یکی از نیازهای اساسی جهان امروز اسـت . از ایـن رو بررسی رابطه دین و هم زیستی، به خصوص دین اسلام که امـروزه بـا افـزایش قـدرت گروه های سیاسیـ مذهبی بیشتر مورد توجه قرار گرفته ، اهمیت بیشـتری یافتـه اسـت . بیشتر نظریه های کلاسیک در حوزه جامعه شناسی دیـن بـر وجـود رابطـه بـین دیـن و خشونت تاکید دارند، اما در دهه های اخیر با تحقیقات جدید، این پـارادایم محـل تردیـد واقع شده اسـت . در ایـن مقالـه ، نظریـه هـای مختلـف در حـوزه دیـن و هـم زیسـتی و تکثرگرایی به روش توصیفی و تبیینی بررسی، تحلیل و نقد شده است . در نهایت مـدل مطلوب در هم زیستی ادیان از نظر اسلامی یا به عبارتی برای جوامع اسـلامی پیشـنهاد شده است . بحث از رابطه دین و اخـلاق مـاجرایی درازدامنـه دارد و نظریـات متنـوعی حـول ایـن موضوع شکل گرفته است . از جمله نظریات مـذکور، نظریـه «انگیـزش الاهـی» لینـدا زاگزبسکی است . این دیدگاه در زمره نظریات فضیلت الگومحـور بـه شـمار مـیرود. در مقاله حاضر، زاگزبسکی با بررسی روابط متصور میان دین و اخلاق از یک سو، و بررسی و نقد سایر نظریات از سوی دیگر، به تشریح دیدگاه خود میپردازد. هدف او نشان دادن نقش بنیادین خدا در اخلاق به مثابه یـک الگـو و نـه یـک قـانون گـذار اسـت . از نظـر زاگزبسکی، این رویکرد مزایایی برای اخلاق مسیحی و نیز طراحـی اخلاقـی فراگیـر و عمومی دارد. در این نظریه ، خدا شخصیتی فوق العاده ایدئال قلمداد میشود و ارزش ها با همه صورشان ، از خـدا بـه ویـژه از انگیـزه هـای او ناشـی مـیشـوند. در ایـن دیـدگاه ، انگیزه های خدا کاملا خیرند و انگیزه های انسانی تا حدی خوب قلمـداد مـیشـوند کـه مشابه انگیزه های الاهی باشند.
خلاصه ماشینی:
چنان که بعضی از جامعه شناسان گفته اند، نشانه جامعه کثـرت گـرا تنهـا وجـود ادیان و گرایش های مختلف نیست ، بلکه هم زیستی آنها با یکدیگر زیر چتر یـک دولـت قانونی مسالمت آمیز است ، که در کنش متقابل مسـالمت آمیـز بـا هـم هسـتند.
این ایده ها را، در نهایت ، برگر به زبان ساده جامعه شناختی بیـان کـرد، و بارها استدلال کرد که کثرت گرایی ناگزیر، اعتبار همه ادیان را خدشه دار میکنـد و تنهـا جایی که یکی از ادیان بر دیگران غالب میشود نوعی «سایبان مقدس » (sacred canopy) بـه وجود میآید که میتواند موجب اطمینان و خشنودی عام شود.
بر همین اساس ، از نظر پوپر، خداگرایی دینی نباید مانعی بر سـر راه پویـایی جامعـۀ باز پیش آورد، زیرا اساسا چنین جامعه ای نوعی خداگرایی فرادینی دارد کـه نسـبت بـه بیدینی خصمانه عمل نمیکند و قوانین و ساختار سیاسی برای تضمین و بهینـه کـردن مباحثه و گفت وگوی مورد نظر، چنین نگرشی را در اولویت کاری خود قـرار مـیدهـد.
دیویس در بحث هویت این پرسش را مطرح میکند که آیا مـن از هـر حیـث یـک مسیحیام و به مثابه یک مسیحی با پیروان ادیان دیگر رابطه برقـرار مـیکـنم ؟ یـا اینکـه ایمان دینی من در ژرفناهای خود کیفیتی عام دارد که مرا به همـه اهـل ایمـان وحـدت میبخشد، ولو اینکه ایمان من در اشکال و نهادهای مسیحی، تجسم اجتماعی و تاریخی ویژه ای پیدا کند؟ او سه نوع هویت را مطرح میسازد: هویت شخصی که هویـت طبیعـی اسـت و در این مرحله کودک خود را به مثابـه یـک ارگانیسـم تمیـز مـیدهـد.