چکیده:
شاید یکی از دلایلی که شناخت ما را از سازمانها دچار کاستی و نقص ساخته و اقدامات و فعالیتهایمان را در سازمانها به ورطهء شکست کشانیده است سادهانگاری و جزءنگری ما نسبت به پدیده پیچیده سازمان و روابط درونی آنست.مدلسازی راهی سهل برای تصمیمگیری و تحلیلهای سازمانی بوده و ما با اتکاء به آن، آنچه را که پیچیده و بغرنج بوده است از نظر دور داشته و آنرا نادیده گرفتهایم و از اینرو تئوریهای ما فاقد جنبههای اساسی و پیچیده سازمان شدهاند.به راههای سهل الوصول دلخوش داشتهایم و درباره تئوریهای واقعیتر که مآلا پیچیدهترند کمتر اندیشیدهایم و حال در شرایطی قرار گرفتهایم که باید به سترون بودن الگوها و نظریههائی که به اندازه سادگیشان غیرواقعیاند معترف باشیم.بنبست نظریههای سادهاندیشانه مدیریت و سازمان نظریه پردازان هشیار را بخود آورده و به چارهاندیشی واداشته است.یکی از این بزرگان1 مورگان نامی است که در کتابی تحت عنوان سیماهای سازمان2به کمک استعاره3های مختلف جنبههای متفاوت و مختلفی از سازمان را ارائه نموده است.او از استعاره یاری جسته است زیرا به زعم او به کمک استعارههاست که ما سازمان و دنیای اطرافمان را درک میکنیم.در این مقاله استعارههای مختلف در سازمان که طریقی بدیع در شناخت سازمان است مطرح شده و این برخورد جدید به اهل نظر ارائه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"Organizational Culture,London:SAGE Publications 1985,P.
مورگان میکوشد تا چهره واقعی و پیچیده سازمان یا صورتهای مختلف آنرا بیان کند و نتیجتا تشریح و تبیین و پیشبینی ناقص و ناتمامی را که اشاره شد طریقی که ما به پدیدهها مینگریم درک ما را از آنها شکل میدهد و اگر تغییراتی در جهت تکمیل این نحوهء نگرش صورت پذیرد مسلما در تکامل و تعالی درک ما از سازمان به عنوان پدیده مورد بررسی مؤثر خواهد افتاد.
این تغییرات فردی رخ نمیدهد بلکه بطور جمعی و گروهی است بدین معنی که وقتی محیط دستخوش تغییر شد یک فرد خود را تغییر نمیدهد بلکه گروهی که باهم وابستگی داشته و یک ساختار جمعیتی را تشکیل میدهند جمعا تغییر میکنند و اگر افرادی هم میان آنها باشند که نخواهند تغییر را پذیرا گردند در درازمدت یا شکل گروه را گرفته و یا از آن رانده میشوند.
همانگونه که در قسمتهای قبل اشاره شد سازمانها به عنوان یک سیستم باید با سایر سیستمها مرتبط باشند و کسانیکه این ارتباط را ایجاد و اداره میکنند مسلما افراد قدرتمندی در سازمان هستند،این افراد ممکن است مدیر بوده یا در مشاغل دیگری مانند بازاریابی،فروش و روابط عمومی خدمت کنند.
قدرت تخیل و خلاقیت ذهنی نیز در این میان نقش تعیینکنندهای دارد زیرا به کمک ذهن خلاق است که میتوان استعارهها و تمثیلها را با سازمان مطابقت داد و تجربههای خارجی در مورد آنرا با استعارههائی که در ذهن ما هستند سازگار نمود و به تصویر کامل و واقعی از سازمان دست یافت1.
Morgan,images of Organization,Beverly Hills:SAGE Publications,1986.
Morgan,images of Organization,Beverly Hills:SAGE Publications,1986."