چکیده:
هیلاری پاتنم که زمانی خود از نمایندگان و مدافعان برجستۀ رئالیسم علمی و متافیزیکی به شمار می رفت، در اواسط دهة 1970م. به یکی از مخالفان سرسخت رئالیسم متافیزیکی مبدل شد. او تعدادی استدلال را علیه ابعاد صدقی و هستیشناختی رئالیسم متافیزیکی طرح کرد و پس از کنار گذاشتن کامل آن، یک نظام فکری جدید موسوم به «رئالیسم درونی» را به عنوان جایگزین پیشنهاد کرد. ایراد اصلی پاتنم بر بعد صدقی رئالیسم متافیزیکی این بود که به موجب این فلسفه، همواره یک شکاف پر ناشدنی میان صدق یک گزاره و توجیهات معرفتی ما برای آن گزاره در میان خواهد بود. از نظر هستیشناختی نیز نقد اصلی وی بر رئالیسم متافیزیکی این است که جهان در نگاه این موضع فلسفی از اشیاء «از قبل آماده» تشکیل یافته است. پاتنم از این رو مخالف هر دوی اینهاست که طبق نظر او از طرفی صدق را نمی توان چیزی جز توجیه ایدهآل در نظر گرفت و از طرف دیگر چنین نیست که جهان از اشیاء از قبل آماده تشکیل یافته باشد؛ بلکه این ما هستیم که آن را با نظامهای مفهومی گوناگونی که اتخاذ می کنیم، به انحاء خاص به اشیاء مختلف تقسیم میکنیم. در واقع از نظر پاتنم فرض هر گونه «منظر بیرونی»، خواه در مورد صدق و خواه در مورد هستی شناسی، بیمعنی است. این مقاله پس از معرفی و نقد و بررسی استدلالهای پاتنم در رد رئالیسم متافیزیکی، به تبیین، بحث و بررسی اجزاء و عناصر اصلی و سازندة رئالیسم درونی می پردازد. نتیجة بررسیهای صورت گرفته نشان می دهد که گذشته از اینکه ایرادات پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی از اعتبار و قوت لازم برخوردار نیست، جایگزین پیشنهادی وی (رئالیسم درونی) نیز، علاوه بر گردآوری برخی عناصر ناهماهنگ و بعضا غیر شهودی در خود، با اشکالات جدی دست به گریبان است. تلقی مختار رئالیسم درونی از صدق نمی تواند به هدف اعلامی خود، یعنی از میان برداشتن شکاف عمیق میان صدق یک اظهار و آگاهی ما از آن، نائل آید. مدعیات هستیشناختی رئالیسم درونی نیز در واقع نه نتیجۀ معتبر و حقیقی تز نسبیت مفهومی، که تکیهگاه اصلی پاتنم در این خصوص به حساب می آید، بلکه بیشتر حاصل خلط مباحث زبانشناختی با مباحث هستیشناختی است.آثاری که دربارۀ ژاک دریدا به زبان فارسی نگاشته شده یا آثاری که از او یا دربارۀ او به زبان فارسی ترجمه شدهاند، عمدتا آثاری بوده که بر گرایش های زیبایی شناسانۀ دریدا متمرکز بوده است و از فلسفۀ و اندیشۀ سیاسی او غفلت شده است. باید دانست که دریدا دارای فلسفه و اندیشۀ سیاسی منسجمی است که ضرورت پرداختن به آنان به خوبی احساس می شود. در جهان انگلیسی زبان نیز، بیش از یک دهه نیست که اندیشۀ سیاسی دریدا مورد توجه جدی قرار گرفته است و آثاری به نگارش درآمده که مستقلا بر فلسفه و اندیشۀ سیاسی او متمرکز بوده، یا مفاهیم زیبایی شناسانۀ او را در قالبی سیاسی مطرح ساخته است. در مقالۀ حاضر، درصدد هستیم تا مفاهیم قانون، عدالت و مسئولیت را در فلسفۀ دریدا مورد کاوش قرار دهیم. در این راستا، ابتدا به تمایزات مابین قانون و عدالت میپردازیم. این امر به خصوص با مدنظر داشتن مفهوم دریدایی «واسازی» انجام میپذیرد. هم چنان که خواهیم دید، در نزد دریدا، قانون «واسازی پذیر»، و عدالت «واسازی ناپذیر» است. سپس، نسبت هر یک از مفاهیم قانون و عدالت را با مفهوم مسئولیت خواهیم سنجید، و به این نتیجه میرسیم که عدالت، برخلاف قانون، ما را از به عهده گیری و تقبل مسئولیت، مبرا نمیسازد.
خلاصه ماشینی:
"پس چرا سخن خود مبنی بر وابسته به نظام اعلام کردن اشیاء را همواره در مورد مطلق اشیاء ذکر می نمود و هرگز برخی را استثناء نمی ساخت؟ نکتۀ سوم این است که چنانچه او قصد استخراج نتایج هستیشناختی از تز نسبیت مفهومی نداشته، پس چگونه آن را مبنایی برای رد تز اول رئالیسم متافیزیکی، که یک تز هستیشناختی است، قرار داده است؟ اگر می پذیرفتیم که برخی اشیاء، مثل میز و صندلیها، مستقل از تمام نظامهای مفهومی وجود دارند، دیگر انکار وجود فی نفسه، مطلقا در مورد همة اشیاء جهان، و بهویژه انکار وجود و معناداری منظر بیرونی چه معنایی داشت؟ در این صورت، چرا باید با تکیه بر نسبیت مفهومی اعلام نمائیم که اشیاء در غیاب نظامهای مفهومی وجود ندارند؟ 21- در صورت لزوم، رئالیست متافیزیکی می تواند صورتبندی پاتنم از این آموزه را نپذیرد و آن را مثلا بدین صورت اصلاح کند که «جهان از واقعیات، ساختارها و روابط مستقل از ذهن متشکل است»."