خلاصه ماشینی:
دکارت در سلسله شکهای خویش،عاقبت به این نتیجه رسیده بود که در یک چیز نمیتواند شک کند و آن هم وجود خودش به عنوان فاعل شناسایی (subject) بود؛هوسرل نیز همان مسیر دکارت را میپیماید اما به نتیجه جالب دیگری میرسد و آن اینکه در یک چیز نمیتوان تردید داشت و آن خود خاطره در ذهن ما به صورت التفات به گذشته (retention) است.
هوسرل مثالی را که استادش برنتانو دربارهی التفات به گذشته پیرامون نحوه آگاهی یافتن ما به یک نغمهی موسیقیایی است را تکرار میکند؛به این ترتیب که هنگام شنیدن یک صدای موسیقیایی،بر سلسله اعصاب شنوایی ما اثری باقی میماند ولی پیش از آنکه کاملا از بین برود،صداهای بعدی را میشنویم و در نتیجه هر صدا که به زمان گذشته تعلق دارد،در پیوند با صدای بعدی قرار میگیرد و ما مجموعهی آنها را به صورت یک نغمه موسیقیایی که در زمان حال جریان دارد میشنویم.
12 میتوان معنای التفات به گذشته و التفات به آینده موردنظر هوسرل را که در بحث آگاهی از زمان با مثال در مورد موسیقی بیان کرده بود،به قلمرو تصویر متحرک یعنی سینما نیز گسترش داد،زیرا از آنجایی که سینما دارای تصاویر ثابت است،به هنرهای تجسمی مانند نقاشی و عکاسی مرتبط است اما به لحاظ حرکت داشتن تصاویر متوالی،همانند موسیقی میباشد.
برگسون نیز معتقد به دو نوع زمان گذشته بود،یکی گذشتهای که مرتبط با زمان کمّی است و ذاتا پیش از زمان حال و آینده قرار دارد.
به نظر دولوز سینما دارای سومین ترکیب زمانی است؛زمان حالی که گذرنده و فانی است و جایگاه تصویر شدن زمان حال واقعی به گذشته مجازی در قابهای تصاویر فیلم است.