چکیده:
از مهم ترین ابهامات تاریخ کلام امامیه رابطه دوره نخست کلام امامیه (مدرسه کوفه) با کلام امامیه در مدرسه بغداد در سده چهارم و پنجم است. سرشناس ترین متکلم امامیه در دوره حضور هشام بن حکم است. در این مقاله سعی شده است تا امتداد جریان فکری وی و پیروانش را تا سده چهارم بررسی شود. در همین راستا در بخش نخست، با پی گیری امتداد شاگردان این جریان فکری به این نتیجه رسیدیم که آراء کلامی این جریان فکری از طریق افرادی مانند یونس بن عبدالرحمن، محمد بن عیسی بن عبید، فضل بن شاذان، ابراهیم بن هاشم، علی بن ابراهیم و کلینی به بغداد منتقل شده است. در بخش دوم نیز بدون توجه به سیر استاد و شاگردی به تاثیر اندیشه های هشام بن حکم در دیگر متکلمان امامیه در این بازه زمانی پرداخته شده و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که به مرور از میزان تاثیرگذاری اندیشه های وی کاسته شده و در افرادی مانند سید مرتضی به حداقل (مباحث مربوط به امامت) رسیده است.
Of the most important ambiguity in the history of Imamiyyah Kalām is the relation of its early period (Kufa school) with Baghdad school of Imamiyyah in fourth and fifth centuries. The most distinguished Imami theologian of the Presence Era is Hisham Ibn Hakam. This article deals with the continuation of his line of thought and his followers until the fourth century. The result of our examination is that Kalām ideas going on in this current of thought were conveyed to Baghdad through such individuals as Yunos Ibn Abdorahman، Muhammad Ibn Isa Ibn Ubayd، Fazl Ibn Shazan، Ebrahin Ibn Hashim، Ali Ibn Ebrahim and Kulayni. The second part of the article is to survey the impact of his thoughts on other theologians in the span of time in question and the conclusion is that the extent of influence decreased as the time passed in such a way that has has left least influence (namely in Imamate) on such figures as Sayed Murtaza.
خلاصه ماشینی:
در همین راستا در بخش نخست، با پیگیری امتداد شاگردان این جریان فکری به این نتیجه رسیدیم که آراء کلامی این جریان فکری از طریق افرادی مانند یونس بن عبدالرحمن، محمد بن عیسی بن عبید، فضل بن شاذان، ابراهیم بن هاشم، علی بن ابراهیم و کلینی به بغداد منتقل شده است.
در بخش دوم نیز بدون توجه به سیر استاد و شاگردی به تأثیر اندیشههای هشام بن حکم در دیگر متکلمان امامیه در این بازۀ زمانی پرداخته شده و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که به مرور از میزان تأثیرگذاری اندیشههای وی کاسته شده و در افرادی مانند سید مرتضی به حداقل (مباحث مربوط به امامت) رسیده است.
این مقاله در پی آن است که امتداد و بسامد جریان فکری هشام بن حکم را تا متکلمان امامیه در مدرسۀ بغداد (مانند شیخ مفید و سید مرتضی) بررسی کند.
از میان شاگردان هشام میتوان به محمد بن خلیل السکاک نیز اشاره کرد که از وی حدیثی نقل نشده است، اما در منابع مقالات و فرق و رجال اقوالی به وی منتسب شده است که از آن جمله میتوان به اعتقاد به حرکت برای خداوند ، پذیرش علم و قدرت حادث برای خداوند (ابن حزم، 1416، ج3: 116)، اعتقاد به تجسیم لفظی و اعتقاد به تشبیه اشاره کرد.
اینکه فضل در این جریان فکری قرار دارد، افزون بر ادعای خودش مؤیداتی نیز در روایات و اندیشههای فضل دارد؛ برای مثال، در علم کلام میتوان به اندیشههای او در بحث صفات الاهی و اعتقاد به جسم لا کالاجسام و مباحث امامت (طوسی، 1409: 539 – 541).