چکیده:
موضوع این پژوهش مرور انتقادی انواع مفهوم پردازی تلویزیون، به مثابه یکی از اشکال عمده فرهنگ عامه در مطالعات فرهنگی است. قصد این کار علاوه بر مکشوف ساختن وجوه مشترک این رویکردها و نیز وجوه افتراق آنها با رویکردهای بیرون از مطالعات فرهنگی، صورتبندی رویکردی نظری-روش شناختی به منظور تاملی انتقادی در برخی مجموعه های تلویزیونی در ایران است. از همین رو، پس از نقد و بررسی آرای محققانی چون مورلی، آین انگ، هابسون، لیبز و کاتز در مطالعه تلویزیون، تلاش شده است تا یافته های پژوهش هایی که از همین منظر درباره برخی مجموعه های تلویزیونی در ایران انجام شده با هم مقایسه و تفسیر شود. نتیجه تحقیق نشان می دهد که مجموعه های تلویزیونی بررسی شده بر مبنای یک سری دال های محوری در جهت پیکره بندی گفتمان خاصی ساخته شده اند
خلاصه ماشینی:
کاتز، لازارسفلد و مرتن به رغم انتقاداتی که به مطالعات پیام - محور (یا همان مدل پیام / تأثیر که متکی بر ســنت فکری رفتارگرایی بود و اساســا به مطالعه این مســئله می پرداخت که رفتارهای مخاطبان تا چه اندازه بازنماگر اثرات رســانه ها است ) وارد ساختند و با وجود نقدهایی که از نظریۀ ارتباطات توده ای گرفتند، کماکان به مفروضات بنیادین جامعه شناســی آمریکایی (که همواره رابطۀ بین رسانه ها و سلطه را نادیده گرفته ) وفادار ماندند.
برخی پرسش های اصلی در این چارچوب عبارتند از: برنامه های تلویزیــون چگونه و بر مبنای چه مکانیســم ها و تمهیداتی گفتمــان حاکم را بازنمایی و بازتولید می کنند و مخاطبان مختلف این برنامه ها چگونه به قرائت و رمزگشایی این برنامه ها می پردازند؟ در این برنامه ها کدام دسته از معناها و ایده ها و ارزش ها مرجح و مسلط هستند و طبیعی جلوه داده می شــوند و مخاطبان مختلف تا چه حد قرائت مســلط و معناهای مرجح این ســریال ها را می پذیرند یا رد می کنند و یا با آن وارد گفتگو می شوند؟ مخاطبان مختلف به چه گفتمان هایی ، ســوای گفتمان حاکم بر برنامه ها، دسترسی دارند و این دسترسی گفتمانی چه نقشی در قرائت آنها از آن برنامه ها دارد؟ در رویارویی مخاطبان و برنامه ها، که به تعبیر امبرتو اکو نوعی «جنگ چریکی نمادین » است ، معنا چگونه تولید می شود؟ ١.