چکیده:
مساوقت وجود و ثبوت از ابتداییترین مسائل مطرح شده در فلسفه اسلامی است که اکثر
متفکران اسلامی در ابتدای آثار فلسفی خود به طرح آن و پاسخ به اشکالات پیرامون آن
پرداختهاند. یکی از مهمترین علل طرح این مسأله پاسخگویی به گروهی از متکلمان
اسلامی است که بر خلاف فیلسوفان اعتقادی به مساوقت وجود و ثبوت ندارند و بر عکس،
ثبوت را اعم از وجود میدانند. این دسته از متکلمان به دلیل انگیزههای متفاوت دینی
به طرح چنین بحثی پرداختهاند. از جمله این انگیزهها میتوان به توجیه بحث علم
الهی به اشیا، پیش از ایجاد آنها اشاره نمود.
خلاصه ماشینی:
"طرفداران نظریه ثبوت که منکر وجود ذهنیاند، هیچ موجودی را غیر از وجود خارجی قبول ندارند، لذا امری را که در خارج موجود نباشد معدوم میدانند و هیچ گونه وجود ذهنـی برایش قائل نیستند ولی حکما میگویند اگر چیزی معلوم باشد و وجود خارجی نداشته باشد، قطعا وجود ذهنی دارد (تفتازانی، 1371، ص 375).
با وجود اینکه این قول نیز در میان معتزله وجود دارد اما مخالفان نظریه ثبوت میگویند اتصاف معدومات ثابته به صفات، به اتفاق آرا معتزله مردود است و از آن نتیجه میگیرند که خیالیات بنابر اتفاق معتزله جزء منفیات محسوب میشوند و هیچ گونه ثبوتی ندارند، مثل کوه طلا، دریای جیوه و انسان دو سر؛ زیرا متصف به تألیف و الوان و اشکال مخصوص هستند در حالی که ذوات ثابته در عدم، ذوات جواهر و اعراض بدون هیچ اتصافی هستند.
علت اصلی اشتباه متکلمان در توجیه تحقق موضوعات معدوم قضایای صادق در نظر نگرفتن انتزاعیات عقلی و قدرت ذهن در ساختن معقولات ثانیه فلسفی و منطقی است که در مورد اول به آن اشاره کردیم، اما خطا بودن راهی که برای توجیه مشکل دوم طی کردهاند، در این است که آنها بساطت حقیقت واجب را که توجیه کننده علم ذات واجب به موجودات (اجمالی در عین کشف تفضیلی) در مرتبه ذات به نحوه علم حضوری است، ادراک نکرده و بر فرض حصولی دانستن علم واجب، از این نکته که صور علمیه به تبع علم واجب به ذات خود از وجود علمی برخوردارند، غافل مانده و آنها را معدومات محضه پنداشتهاند، زیرا آنچه مستحیل است قدم وجود خارجی اشیا است، اما قدم و ازلیت علمی آنان نزد قائلان به علم حصولی واجب، بدون محذور است."