چکیده:
یکی از محوریترین مفاهیم در اندیشه چین باستان از سویی و بحثبرانگیزترین و رازوارتررین آنها از سوی دیگر، مفهوم «دائو» میباشد. اهمیت این مفهوم تا آنجاست که مکتب برجسته فکریی منسوب بهمین اصطلاح در عصر کهن شکل گرفته است. این واژه که پیش از لائوزی ـ بنیانگذار مکتب دائوئی ـ در فرهنگ چینی در قالب راه آسمان و راه عالم انسانی بکار میرفت و وجهی کاملا عینی داشت، در دائودهجینگ معنای متعال متافیزیکی عمیقی یافت و ازاینرو، خاستگاه تفاسیر و برداشتهای گوناگونی شد. از نگاه لائوزی، دائو ورای همة تمایزها و تقسیمهاست و کاملا ماهیتی غیرقابل درک، نامتمایز و ورای توصیفات دارد. پس از لائوزی نیز جوانگ زی بعنوان بزرگترین متفکر مکتب دائوئی، دائو را از منظری کمی متفاوت از استاد نخست تفسیر نمود. این نوشتار بر آن است تا به دیدگاه این حکما دربارة دائو و تبیین نکات مورد نظر ایشان بپردازد.
خلاصه ماشینی:
درحقیقت، باید این پرسش را مطرح ساخت که اصطلاح دائو چه امتیاز خاصی نسبت به دیگر مفاهیم همتا و مشابه خود برای لائوزی، جهت رساندن معنای حاصل در ذهن و باور او، داشته است؟ بند نخست از فصل اول دائودهجینگ، بنا بر اعتقاد اکثر محققان، چکیدة سخن لائوزی است: دائویی (راهی) که بتوان آن را به گام سپرد، دائوی پایا و لایتغیر نیست.
( 131 ) در حالی که لائوزی دقیقا خلاف این معنا را مدنظر خویش داشته و دستکم به دو دلیل موجه واژة تیین را بکار نگرفته است: اول، بجهت آنکه ممکن بود مفهوم متعال و غیرقابل توصیف او درنهایت با معنای تیین تشخص یافته خلط شود و از آن اصل خود دور افتد.
»( ) اگر لائوزی حقیقتا به توصیفناپذیر بودن دائو اعتقاد داشته باشد، پس توصیفات آتی او را چگونه باید توجیه کرد؟ آیا باید کل فلسفه و مبنای فکری او را پارادوکسیکال خواند؟ آیا این دو نوع تلاش را میتوان متعلق به حد اعلا و پایین یک طیف و متصل به هم دانست یا آنکه باید به دو جریان کاملا متفاوت و حتی متضاد قائل شد؟ آیا عمل نفی، نوعی عمل اثبات و تصدیق نیست؟ دائو چیست، اگر دائو نیست؟ اگر هیچ دائویی ثابت نیست، پس دائوی ثابت کدام است؟ دائو چگونه بینام است، اگر دائو نامیده شده است؟ اگر هیچ نمیتوان دربارة آن گفت، نقطة شروع گفتن چیزی دربارة دائو کجاست؟ آیا دائویی وجود دارد که لائوزی بخواهد دربارة آن سخن بگوید؟...