چکیده:
در فلسفه و تفکرات مارتین هایدگر در مورد مباحث مربوط به هستی و زمان، مفهوم زمان را میتوان در ابدیت یافت و پیششرط آن، اشراف و درک کامل ابدیت است و لازمه آن، ایمان به ابدیت میباشد که از دیدگاه مابعدالطبیعی هستیشناسنده خود مینگرد. همچنین هایدگر از منظر تاویلی بجای ارائه اصول و مبانی و روش تحصیل فهم، در زمینه خود فهم، پژوهش کرده و تاویل را از سطح روششناسی و معرفتشناسی به هستیشناسی فهم، ارتقا بخشیده است. همچنین او زمان را به سه شکل ترسیم میکند: «روزمره، طبیعی و جهانی» و از منظر هستیشناسی تاویلی به آن میپردازد. در این مقاله به هستیشناسی مابعدالطبیعی و تاویلی هایدگر در مفهوم هستی و زمان میپردازیم
خلاصه ماشینی:
آیا من، همین اکنون هستم؟ یا تنها آنکسی که این را میگوید؟ هایدگر زمان طبیعی را همان ساعت طبیعی تبادل روز و شب میداند که دازاین انسانی آن را مشخص کرده است.
آیا من بر هستی زمان، احاطه دارم و چیرهام؟ آیا خود را در اکنون دخیل میدانم؟ آیا من خود اکنونم و دازاین من، زمان است؟ آیا این زمان است که ساعت را در ما بوجود میآورد؟ مابعدالطبیعه هایدگر هایدگر مسائل مابعدالطبیعی را مبتنی بر شناخت وجود قلمداد میکند و تنظیم و ترتیب سایر مباحث فلسفی را مبتنی بر مسئله وجود و مابعدالطبیعه میشمارد.
( 244 ) هایدگر مابعدالطبیعه را در کتاب دربارة زمان و هستی چنین معرفی میکند: «مابعدالطبیعه به موجود به ماهو موجود، در نحوهیی از تفکر مفهومی که اقامه دلیل و استدلال میکند، میاندیشد»( 245 ) بزعم وی مابعدالطبیعه، بنیادگراست؛ یعنی در پی فهم و یافت بنیاد و شالوده آن چیزی است که هست.
به هر ترتیب، میتوان با اندکی تسامح و تعدیل، با هایدگر در کتاب درباره زمان و هستی همآواز شد که مینویسد: آنچه مشخصه اصلی تفکر مابعدالطبیعی است؛ یعنی تفکری که بنیاد را بنیاد مینهد، این واقعیت است که از خارج از آنچه حاضر است و ظهور دارد آغاز میکند و آنچه را که هست در ظهورش بازنمایی میکند [یعنی مفهومی از آن میسازد] و بدینترتیب آنچه را که هست برحسب بنیاد، بسان چیزی که وضع و نهاده شده است، توصیف میکند.