چکیده:
یکی از پرسشهایی که امروزه در باب فلسفه اسلامی مطرح میشود، این است که منظور از فلسفه اسلامی چیست؟ و چرا این فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصف «اسلامی» متصف گشته است؟ در پاسخ به این پرسش، آراء مختلف و متضادی بیان شده است: برخی این فلسفه را اساسا همان فلسفه یونانی دانسته و افزودن وصف عربی و اسلامی به آن را امری بیوجه دانسته اند. برخی دیگر، این فلسفه را بجهت جانبداری از باورهای اسلامی، به الهیات و کلام اسلامی تقلیل و تحویل داده اند. لکن محققان و صاحب نظران زیادی هم هستند که به واقعیت و تحقق این فلسفه و اسلامیت آن معتقدند. این محققان به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند: برخی عنوان «اسلامی» را امری صوری و ظاهری قلمداد کرده و رشد و گسترش این فلسفه در سرزمین اسلامی و بدست فیلسوفان مسلمان و تحت لوای حکومت اسلامی را علل نامگذاری آن به «فلسفه اسلامی» دانسته اند. دسته یی دیگر، وصف مذکور را ناظر و معطوف به محتوای این فلسفه دانسته و دیدگاههای متفاوتی در این زمینه ارائه کرده اند. برخی از این بزرگان بر این باورند که چون بعضی از مسائل این فلسفه، ماخوذ از تعالیم اسلامی است و برخی از آن نیز در خدمت اثبات بعضی از تعالیم دین اسلام است، ازاینرو این فلسفه به صفت اسلامی متصف گشته است. برخی دیگر از این محققان، باور مستدل فیلسوفان این فلسفه به وجود باریتعالی و توحید ربوبی و تشریعی را برای اسلامی (بمعنای عام) نامیدن این فلسفه،کافی میدانند و بعضی دیگر، این فلسفه را همان فلسفه نبوی و ماخوذ از کتاب و سنت معرفی میکنند. نوشتار حاضر پس از تشریح و تحلیل دیدگاههای مذکور، به این نتیجه میرسد که فلسفه اسلامی، مولود تعامل زنده فلسفه و تفکر یونانی و ایرانی و فرهنگ و تمدن اسلامی است و این فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفی، از جهات مختلف، متاثر از جهانبینی و تعالیم اسلامی است و هرگونه حصرگرایی در این زمینه و تمرکز به برخی جهات، مستلزم افتادن در دام مغالطه کنه و وجه خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
نوشتار حاضر پس از تشریح و تحلیل دیدگاههای مذکور، به این نتیجه میرسد که فلسفة اسلامی، مولود تعامل زندۀ فلسفه و تفکر یونانی و ایرانی و فرهنگ و تمدن اسلامی است و این فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفی، از جهات مختلف، متأثر از جهانبینی و تعالیم اسلامی است و هرگونه حصرگرایی در این زمینه و تمرکز به برخی جهات، مستلزم افتادن در دام مغالطة کنه و وجه خواهد بود.
خود این فیلسوفان با عناوینی همچون «فلسفة اولی»، «حکمت الهی»، «علم اعلی»، «فلسفه الهی»، «حکمت اشراق» و «حکمت متعالیه»، از آن فلسفه و مکتب فلسفی خویش نام بردهاند؛ لکن پس از رواج سنت تاریخفلسفهنویسی بصورت روشمند( ) و رواج تدریجی آن سنت در میان محققان و مستشرقان، اصطلاح و عنوان جدیدی بنام «فلسفة اسلامی یا عربی» در جهان اسلام مطرح گردید( ) و این پرسش بمیان آمد که منظور از «فلسفة اسلامی» چیست؟ و صفت «اسلامی»، چه رنگ یا محتوایی به فلسفة مأخوذ از یونانیان افزوده است؟ صاحبنظران غربی و عربی و ایرانی، پاسخهای مختلف و پراکنده و متعارضی به پرسش مذکور دادهاند.
گرچه دیدگاه مذکور، اختلاف بنیادی با دیدگاه موافقان فلسفة دینی و اسلامی دارد و تحقیق در این زمینه، نیازمند بحثی طولانی و جداگانه است، اما با عنایت به آیینة تاریخ فلسفه اسلامی و واقعیتهای منعکس در آن، میتوان گفت در جهان اسلام، فیلسوفان اسلامی با صبر و تحمل مثالزدنی و با فکر و تأمل ستودنی، از طریق تألیف کتب و تربیت شاگرد، به دفاع روشمند از فکر فلسفی پرداختند( ) و با تمسک به آیات و روایات تأییدکنندۀ تفکر و تعقل و تدبر اعلام کردند که «اسلام دین تعقل است»( ) و حقیقت دین با فلسفه و تعقل منافاتی ندارد.