چکیده:
گفتار حاضر از آنرو که به بررسی تطبیقی دو جریان فکری نظر دارد، در دو بخش سامان یافته است: الف) الهیات پویشی: این جریان فکری که در قرن بیستم ظهور یافت، یکی از فرایندهای تکاملی اندیشه خردورزان حوزه دین است. اینان با توجه به تمام مناقشات موجود در قرون وسطی و دین گریزی مدرنیته، در پی عرضه نوینی از الهیات دینیند که در طی آن مفاهیم گوناگونی ـ همچون خداوند، سرمدیت خداوند، قدرت وی، چگونگی شرور در عالم، جهان هستی، چگونگی ارتباط خداوند با جهان هستی، تعامل تغییر در جهان با خداوند ـ را مورد بازکاوی قرار میدهند. این طرح نو که توسط آلفرد نورث وایتهد بنا نهاده شد و بوسیله چارلز هارت شورن و دیوید رای گریفین تفصیل یافت، اکنون بعنوان یکی از مکاتب رایج الهیاتی و دینی در محافل غربی مورد گفتگوست. این دیدگاه از دو سو قابل توجه است: 1. قرائتی نو از الهیات دینی که همگامی آن با متون مقدس مورد بحث است. 2. ارائه طرحی نو از هستی شناسی و چگونگی تعامل خداوند با جهان. ب) حکمت متعالیه صدرایی: حکمت متعالیه که نخستین بار بنیانهای فلسفی آن توسط صدرالدین محمد شیرازی پی نهاده شد، در سه مرحله تکامل یافت: 1) مرحله سینوی در فهم وجود؛ 2) تشکیک وجود؛ 3) وحدت شخصی وجود. اگرچه ملاصدرا در طی کتاب بزرگ خود یعنی الاسفارالاربعه به تمایز این سه مرحله اشارتی نکرده است، ولی تحول آراء وی در طی رساله های گوناگونش بیانگر این سیر تکاملی میباشد. وی با کشف اصالت وجود، در پی آن برآمد که فهم وجود را از مرحله مفهوم به مصداق تعمیم دهد و سرانجام مجبور گردید طرح واره نوینی را در نسبت خداوند با جهان هستی عرضه دارد که همین مهم عملا در سه مرحله براساس سیر فکری وی، قابل بازشناسی است. این نگرش نوین به مفهوم وجود، عملا بیشتر مفاهیم الهیات دینی را درنوردید و وی را بر آن داشت که قرائتی نو از الهیات دینی عرضه دارد. نگارنده بر این باور است که نظام تشکیکی وی برخلاف نظام وحدت شخصی او که در حال تطور بوده، نظامی نسبتا کامل است و نکته درخور توجه در این مقام، همگامی نسبی بنیان وحدت تشکیکی وجود با الهیات پویشی مسیحی است و البته چنانکه بیان خواهد گردید، نظام صدرایی در فهم آموزه های دینی و تطبیقی از الهیات پویشی کارآمدتر بوده و بسیار دقیقتر میباشد. از اینرو نوشتار حاضر، افزون بر طرح بحث الهیات پویشی و دستاوردهای جدید آن در مفاهیم دینی، به مقایسه آن با دستگاه حکمت تشکیکی ملاصدرا پرداخته و وجوه قوت و ضعف آن را مورد بررسی قرار خواهد داد.
خلاصه ماشینی:
وی با کشف اصالت وجود، در پی آن برآمد که فهم وجود را از مرحله مفهوم به مصداق تعمیم دهد و سرانجام مجبور گردید طرح¬وارۀ نوینی را در نسبت خداوند با جهان هستی عرضه دارد که همین مهم عملا در سه مرحله براساس سیر فکری وی، قابل بازشناسی است.
بنابر سنت مسیحی و بنوعی سنت رایج در ادیان سامی، خداوند، جهان هستی را از عدم بوجود آورد( )، ازاینرو جهان هستی مسبوق به عدم ذاتی و یا بتعبیر دیگر، حدوث ذاتی میباشد و در این مقام دو نکته قابل بحث است: الف) خلق جهان هستی از عدم غیر مفروض است، زیرا فرض تبدیل عدم به وجود و یا بالعکس، یعنی وجود به عدم، از نظر فلسفه پذیرفته نیست.
حال اگر در این مقام، این دو امر ـ که در ستون کتاب مقدس نیز بدان تصریح شده است ـ مسلم قلمداد گردد، خداوند از سویی تغییرپذیر بوده و از سوی دیگر داشتن او تکامل مییابد؛ ازاینرو با تأمل در مفهوم تغییر و تکامل میتوان دریافت که خدا در زمان است، زیرا زمان برگرفته از امر متغیر میباشد.
در نظر الهیات پویشی چون از طرفی عالم بنوعی در عرض خداوند مورد ملاحظه قرار میگیرد و از طرف دیگر، بالأخره دغدغه الهیات دینی در سر است، پس قدرت خداوند، حاکم و نافذ بر جهان هستی است.
2. حرکت از آنرو که وصف وجود است، در تمام سلسله وجود برحسب آموزه تشکیک قابل اعتبار میباشد و البته در علةالعلل بمعنی خاص خود است که همین آموزه در الهیات پویشی دیده میشود، جز آنکه تفارقی بین پویش مراتب وجود در آن بچشم نمیخورد.