خلاصه ماشینی:
امروزه از نگاه بسیاری افراد فلسفه دین راهی ایجاد میکند برای ژرفاندیشی در خصوص پرسشهای مربوط به ارزش و معنای غایی، بدون آنکه در ابتدا فرضیات یک گروه دینی خاص را اتخاذ کرده باشد، اما این حوزه برای مومنان آزاردهنده و چالشآفرین است زیرا آنها را وامیدارد تا به موضوعات و مسائلی بپردازند که پیشتر به آنها چندان توجه عمیقی نکرده بودند.
نقطه آغاز هر یک از این پنج راه متفاوت است: آنها چنین استدلال میکنند: 1)حرکت: ما در جهان مشاهد میکنیم که اشیا در حرکتند و از آنجا که وجود سلسلهای از علل نامتناهی امکان ندارد باید یک محرک اولی (چیزی که خود بیحرکت باشد و علت حرکت مابقی اشیاشود) وجود داشته باشد.
گرگ میگوید: به لحاظ شهودی پر واضح است که به ندرت گمان میکنم باور خالصانه کسی کذب است4 با این وجود، برخی معتقدند که در سطح خرده ذرات وقایع بلاسببی وجود دارند و حتی اگر یک سرآغاز را بتوان نشان داد که علت ندارد در این صورت فرض اول نادرست است و استدلال باطل خواهد بود.
اگر این مساله درست باشد، که البته همچنان بسیار مبهم است، میتوان گفت جهان سرآغازی داشته لذا دومین فرض استدلال کلامیرا تایید میکند، اما هیچ قطعیتی وجود ندارد.
تمامیآنچه آلستون بیان میکند آن است که اگر شخصی مومن است، از زمینههایی (درون یک فرهنگ یا چشمانداز دینی) برخوردار است که بر اساس آنها مدعی میشود تجربه دینی ناظر به آنهاست، اما این مساله این نکته را تایید نمیکند که چرا باید در وهله اول تجربه دینی را پذیرفت یا انکار کرد و این دقیقا همان چیزی است که استدلال تجربه دینی باید به آن دست یابد.