چکیده:
هر آبادی بزرگ که دارای خیابانها و کوچه ها و خانه ها ودکانها وساکنان بسیار باشددر تمامی فرهنگ ها شهر نامیده می شود،خواه این شهر شرقی باشد و خواه غربی . اما چگونه می توانیم روح شهر را در در و دیوار و دکان آن جستجو کنیم ؟ مگر نه این است که ساکنان شهرتمدن سازان آن اند،فرهنگ آفرینان آن و دمندگان روح به آن ؟شهر و ساکنان آن لازم و ملزوم یکدیگرند. و اینکه می گوییم «این اهالی چنین اند»و«آن اهالی چنان»از همین جا نشئت می گیرد. منتقدان بر این باورند که نوین شهرنشینان آنچه در شهر به دست می آورند فرهنگ توده است و یکی از هزاران شدن؛ پس یافتن خویشتن خویش و تایید خوددر این میان کاری بس دشوارخواهد بود. همچنین ، شهر مدرن بخشی از هویت ساکنان خود را از میان می برد، یا به آن هویتی جدید می دهد؛ این هویت را باید در تصاویر و انگاره هایدیداریوشنیداریوگفتاری شهر یافت . پاریس ،پایتخت فرانسه ،شهری است زیباکه درآثاربسیاریاز نویسندگان و شاعران و فیلم سازان فرانسوی و غیرفرانسوی حضور دارد. این مقاله به حضور شهر پاریس از بعد تصویرشناسی در آثار سه نویسنده ایرانی ،گلی ترقی ورضا قاسمی و رضا قیصریه ،می پردازدتا مشترکات میان نگاه این نویسندگان و نزدیکی یا دوری آن با نگاه انگاره آفرین نویسندگان فرانسوی زبان نمایانگردد.
خلاصه ماشینی:
در عین حال باغ دلگشا و تفریح و تفرج و پذیرایی از مهمان در منزل در پاریس واقعیتی است انکارناپذیر، چون داشتن چنین آپارتمانی در مرکز شهر برای خود پاریسی هاهم امتیاز بزرگی محسوب می شود.
اما آیا برای همه همین طور است ؟ راوی رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبهایک تبعیدی نیمه ماخولیایی است که هم کتابی باعنوانهمنوایی شبانه ارکسترچوبهاسالهاپیش نوشته است و هم ، در کنار آدمهایی مثل خودش، در اتاقی زیرشیروانی زندگی می کند که هر لحظه قدم برداشتن بر روی چوبهای پوسیده اتاق و صدایی را که از آن بر می خیزداحساس می کنند.
راوی این داستان مثل راوی کتاب گلی ترقی ، خاطرنشان می کند که درها در پاریس بسته است و عبور از آنها کار آسانی نیست .
روسو در کتاب امیل گفته بود: «انسانها برای این ساخته نشدهاند که در یک لانه مورچه ، انباشته روی هم زندگی کنند، آنها باید اینجاوآنجا زمین های خود را آباد کنند»(٧٩)؛ در این داستان این گفته بیشتر شبیه یک شوخی است .
نویسنده رمان کافه نادری تمام تلاش خود رامی کندتا کافه نادری را پلی سازد بین گذشته و حال،و نقشی را که کافه در شهری چون پاریس دارد در تهران به این کافه واگذار کند.
در این جا دو بیگانه زیر ذره بین اند و نگاه آنها دو قضاوت را به دنبال دارد؛ آقای «الف »بیگانه ای است در شهر پاریس و تصویری که از پاریسی هامی دهددر مقابل انگاره ای قرار می گیرد که پاریسی هااز دیگر بیگانگان دارند.