چکیده:
این مقاله به بررسی یکی از حوز ه های جدید پژوهشی در قلمرو ادبیات تطبیقی می پردازد. از
دیرباز، ترجمه نقش مهمی در تاثیرات و ارتباطات ادبی بین ملل و فرهنگ های مختلف داشته
است، ولی همیشه در مقایسه با متن اصلی در مقام نازل تر قرار گرفته و فعالیتی دست دوم و
اشتقاقی محسوب شده است. در سه دهة اخیر، نظریه پردازان ادبیات تطبیقی این نگاه سنّتی را
به چالش کشیده و برای ترجمة ادبی شانی فعال و خلاق، هم تراز با متن اصلی، قائل شده اند.
این مقاله در دو بخش کلّی چگونگی این روند را بررسی می کند. بخش اول به تعریف ترجمه
و انواع آن از دیدگاه زبا نشناختی و بخش دوم به بررسی نقش ترجمه در قلمرو ادبیات
تطبیقی و ترجمة پسااستعماری می پردازد. نویسنده کوشیده است تا نظریة جدیدی را در قلمرو
رو به گسترش پژوهش های ادبیات تطبیقی مطرح کند و امکانات جدید و بدیعی برای
پژوهشگران این رشتة نوپا در ایران فراهم آورد.
خلاصه ماشینی:
از دیرباز، ترجمه نقش مهمی در تأثیرات و ارتباطات ادبی بین ملل و فرهنگ های مختلف داشته است ، ولی همیشه در مقایسه با متن اصلی در مقام نازل تر قرار گرفته و فعالیتی دست دوم و اشتقاقی محسوب شده است .
نویسنده کوشیده است تا نظریه جدیدی را در قلمرو رو به گسترش پژوهش های ادبیات تطبیقی مطرح کند و امکانات جدید و بدیعی برای پژوهشگران این رشته نوپا در ایران فراهم آورد.
نظریه سخن کاوی که لطفی پور ساعدی به آن اشاره می کند بر فرایند ارتباط بین نویسنده و خواننده مبتنی است و برای رسیدن به تعادل ترجمه ای ، هم به عوامل درون زبانی از قبیل ساختار و واژگان ، و هم به عوامل برون زبانی مانند «پیش تصورات ، بینش و جهان بینی و آگاهی های عمومی خواننده » (٨١) توجه دارد.
بدین سان ، بر پژوهشگر ادبیات تطبیقی است که هنگام مطالعه تأثیرات و ارتباطات ادبی نه تنها به روش سنتی به دنبال یافتن منبع الهام یا تأثیر یا تقلید و اقتباس به مثابه واسطه انتقال باشد، بلکه به فرایند پیچیده انتقال یعنی ترجمه نیز توجه کند.
حال ببینیم که ادبیات تطبیقی و ترجمه پژوهی چگونه از این رهیافت جدید نقد ادبی برای توسعه قلمرو پژوهش های خود سود جسته اند.
مترجم این متن دیگر برده و اسیر نویسنده نیست ، بلکه آزاد است تا متنی را از بافتی به بافت فرهنگی دیگری منتقل کند و از آن خود سازد.