چکیده:
تعلق روح به بدن، همان تعلق تدبیر و تصرف است و این همان وظیفه ای است که مراکز عالی مغز بر عهده دارند، لذا با از کار افتادن مغز، روح از بدن خارج شده و مرگ اتفاق میافتد. به علاوه حیات عضوی و حیات جسدی دو امر متمایز از یکدیگر هستند، از این رو بعد از وقوع مرگ جسمانی و به ویژه در مرگ مغزی برخی اندامها هنوز زندهاند و به فعالیت حیاتی خود ادامه میدهند. کشف این واقعیت زمینه پیوند اعضای زنده بدن مردگان و به ویژه مردگان مغزی به بیماران نیازمند را فراهم ساخت . از آنجا که پیوند عضو میتواند جان بسیاری از بیماران را از مرگ حتمی نجات دهد، آشناسازی اذهان عمومی با تحقق مرگ بعد از وقوع مرگ مسلم مغزی امری ضروری است . به منظور پیوند اعضا از مردگان مغزی علاوه بر تشخیص وقوع مسلم مرگ مغزی، وصیت بیمار در این خصوص و یا در صورت فقدان وصیت بیمار، موافقت ولی میت امری لازم است . لذا در صورت عدم تحقق دو شرط اخیر و علیرغم تشخیص وقوع مرگ مغزی و حتی توقف نجات جان انسانی بر پیوند اعضا، قانونا این امر امکانپذیر نمیباشد، در حالی که برخی فقها تکلیف مسئله را در چنین شرایطی معلوم ساخته و معتقدند در صورت توقف نجات جان انسان مسلمانی بر پیوند عضو و در شرایط عدم وصیت ، بدون نیاز به کسب موافقت ولی میت ، برداشت عضو از بدن مرده مسلمان و پیوند به بیمار نیازمند جایز و بلکه واجب خواهد بود.از آنجا که نجات جان مسلمان از اهم واجبات است پیش بینی امکان پیوند عضو در صورت فقدان وصیت یا موافقت ولیمیت ضروری مینماید و بهتر این است که دو شرط اخیر مربوط به زمانی باشد که تنها نجات حیات عضوی از اعضای بدن انسان زنده متوقف بر پیوند است و نه نجات حیات انسانی. در این مقاله برآنیم تا ضمن بیان استدلال موافقین و مخالفین پیوند اعضاء از مردگان مغزی، به بیان مبانی پیوند اعضاء از ایشان بپردازیم
خلاصه ماشینی:
لذا در صورت عدم تحقق دو شرط اخیر و علیرغم تشخیص وقوع مرگ مغزی و حتی توقف نجات جان انسانی بر پیوند اعضا، قانونا این امر امکانپذیر نمیباشد، در حالی که برخی فقها تکلیف مسئله را در چنین شرایطی معلوم ساخته و معتقدند در صورت توقف نجات جان انسان مسلمانی بر پیوند عضو و در شرایط عدم وصیت ، بدون نیاز به کسب موافقت ولی میت ، برداشت عضو از بدن مرده مسلمان و پیوند به بیمار نیازمند جایز و بلکه واجب خواهد بود.
- در خبر محمد بن مسلم از امام باقر (ع ) در حادثه وفات امام حسن (ع ) و دفن آن حضرت آمده است : به درستی خداوند حرام کرده است در مورد مردگان مؤمنین ، آن چه را که در حال زندگی آنها نسبت به آنان حرام کرده است (همان: ٢٥٠) در پاسخ به این استدلال باید گفت : از فحوای این روایات چنین استفاده میشود که تا زمانی که ضرورت ایجاب نکند و امری مهم تر از احترام مؤمن مسلمان در کار نباشد، قطع اعضای مرده مسلمان جایز نیست ، اما اگر قطع اعضای مرده مسلمان به منظور دست یابی به غرضی مهم تر از حفظ حرمت و احترام مؤمن صورت گیرد و نجات جان مسلمان یا مسلمانانی متوقف بر برداشت عضو از مرده مسلمان و پیوند آن به بیماران در شرف مرگ باشد در این صورت، مقتضای قاعده تزاحم ، جواز، بلکه وجوب آن است چنانکه روایاتی که در قسمت بعد خواهد آمد درستی این نظر را تأیید میکند.