چکیده:
دین، تکیهگاه بسیاری از مردم دنیا و امری فطری، عمیق و ریشهدار است. شناخت آموزهها و جهانبینی ادیان، از طریق منابع آنها راهی برای کمکردن فاصله میان پیروان ادیان است. ورود و خروج یا تشرف و ارتداد، از مباحث مهم ادیان میباشد. ارتداد در کاتولیک رد کامل ایمان مسیحی، توسط کسی است که قبلا تعمید یافته است. ماهیت ارتداد در مقایسه با بدعت و شقاق وضوح بیشتری مییابد. انگاره ارتداد در منابع دینی و قانونی مسیحیت کاتولیک آمده و در سیر تاریخی خود در دورههای مختلف حکم یکسانی داشته؛ اما بهواسطه نوع رابطه کلیسا با حاکمان و میزان دلبستگی حاکمان به دین در اجرا متفاوت بوده است. عقلانی نبودن آموزههای اصلی مسیحیت، کمرنگشدن عقاید، افراط در مجازات و نحوه برخورد با ظالم، به عنوان عوامل تاثیرگذار در ارتداد بیان گردیده است. این تحقیق بهروش کتابخانهای و با رویکرد نقلی و تاریخی در صدد آشنایی، بررسی و نقد انگاره ارتداد در مسیحیت کاتولیک میباشد.
Religion is a natural and deeply rooted fact، on which many people around the world rely. One way to shorten the distance between the followers of different religions is to recognize their teachings and worldview through their sources. Embracing and abandoning or adopting and rejecting a religion are among the important issues of religions.
In Catholic sect، heresy means complete rejection of Christian faith by one who has already baptized. The nature of heresy will be clearer when it is compared with innovation and disruption. The idea of heresy is mentioned in religious and legal sources of Catholic Christianity and has had the same injunction in its historical evolution during different periods. However، the imposition of this injunction has been different based on the relationship between Church and rulers and the rate of rulers'' devotion to religion. Irrationality of main teachings of Christianity، the fading away of beliefs، excess in punishment، and the way a cruel person was treated are noted as the influential factors for heresy. Using a library method and historical-transmitted approach، the present paper seeks to recognize، review and criticize the idea of heresy in Catholic Christianity.
خلاصه ماشینی:
"انگاره ارتداد در منابع دینی و قانونی مسیحیت کاتولیک آمده و در سیر تاریخی خود در دورههای مختلف حکم یکسانی داشته؛ اما بهواسطه نوع رابطه کلیسا با حاکمان و میزان دلبستگی حاکمان به دین در اجرا متفاوت بوده است.
نقد و بررسی اگرچه عالمان مسیحی در راه اعتلای دین مسیحیت تلاشهای فراوانی نمودهاند و قرآن نیز برخی از عالمان مسیحی را مأجور میداند (مائده: 82ـ85)، اما وقتی سیر کلی تاریخ مسیحیت، با محوریت کلیسا مورد بررسی قرار میگیرد، شاهد تاریخی پرفراز و نشیب، و گاه افراط و تفریط و تحریفهایی هستیم که اینگونه امور راه را برای مخالفان دین و کاتولیک هموار نموده است.
بیان ویل دورانت نیز شاهد خوبی بر این حقیقت است: کلیسا عقیده تثلیث را بیش از هر کس مدیون آتاناسیوس است که به مدت چند دهه (323ـ373م)، با تحمل خطرات و خطابههای تند و فصیح بر عقیده خود در شورای نیقیه(325م) ایستاد؛ امری که تا نیم قرن چنین مینمود که مسیحیت، معتقد به توحید خواهد بود و نظریه الوهیت مسیح را ترک خواهد کرد (دورانت، 1371، ج 4، ص 13).
نکتهای که لازم است اشاره شود، این است که در نهاد کلیسا با توجه به تصریح اناجیل، پطرس نماینده و جانشین مسیح است، اما برای پس از پطرس هیچ دلیل قطعی و نقلی نداریم که چه کسی یا کسانی جانشین پس از او هستند و مرجعیت شورای کلیسایی یا پاپ، بیشتر توافقی میان اعضای کلیسا در قرون اولیه بود که قرنها مورد قبول مؤمنان مسیحی واقع شد."