چکیده:
در پژوهش حاضر ابتدا تلاش گردید استدلالهای اصلی نظریههای بیثباتی سیاسی یعنی محرومیت نسبی، بسیج منابع و وابستگی / نظام جهانی در قالب فرضیات تحقیق استخراج و فرموله گردد. سپس، بر مبنای دلالتهای مشترک آنها مدلی نظری از تلفیق این فرضیات ساخته شد که در بردارندة سازههای اصلی نظریههای مزبور و پیونددهندة آنها بود. در انتها، با مقابلة این مدل نظری با دادههای 147 کشور در یک دورة زمانی بیستساله، میزان انطباق و تناظر پیشبینیهای هر یک از این نظریهها با شواهد بین کشوری مورد ارزیابی و داوری تجربی قرار گرفت.در مجموع، نتایج این تحقیق نتوانست هیچیک از سه دیدگاه نظری بیثباتی سیاسی را کاملا تأیید یا ابطال کند. به عبارت دیگر، یافتههای این تحقیق دلالت تام و تمامی برای هیچ یک از تئوریها نشان نداد تا جایی که برخی از پیشبینیهای هر یک از این سه نظریه تأیید و برخی دیگر ابطال شدند. نتایج تحقیق بر این واقعیت صحه گذاشت که هرگز یک نظریه نیست که توافق کامل و تام با عالم واقع دارد، بلکه چندین نظریه در عرض هم هستند که توافق ناکامل و جزیی با جهان تجربی دارند.
In the present article, initially, an attempt was made to formulate
the hypotheses of the study concerniong political instability based
on the main relevant theories, that is, relative deprivation,
mobilization of resources and dependency/world-system. Then, a
theoretical model was developed through a combination of these
hypotheses. The model incorporates the main constructs of the
aforementioned theories and is ,in fact, a synthesis of all of them.
Finally, the theoretical model was tested empirically with the data
from 147 countries in a long-term period (20-year) to find out the
level of compatibility and correspondence between the theoretical
predictions and empirical data in this study.
In general, the findings of the present cross-national research
indicate that none of the three proposed theoretical viewpoints (i.e.
relative depravation, mobilization of resources, and dependency’
world-system) could be empirically proved or refuted. In other
words, the findings did not completely support the theories. In fact,
some of the predictions of the theories of political instability were
proved while others refuted. Consequently, it is acknowledged that
— at least in the field of political and social sciences —no single
theory is fully capable of explaining the facts and realities; rather, a
number of parallel theories could partially and incompletely
explain the empirical world.
خلاصه ماشینی:
"بر این اساس میتوان سؤال اصلی یا پرسش آغازین تحقیق را به صورت زیر تدوین و تصریح نمود: چرا برخی کشورها از برخی دیگر بیثباتترند؟ یا به عبارت دیگر، واریانس بینکشوری بیثباتی سیاسی ناشی از چه عواملی است؟ تبیین نظری حوزة مطالعاتی خشونت و بیثباتی سیاسی ـ مثل سایر حوزههای موضوعی در علوم اجتماعی و سیاسی- فاقد یک تئوری جامع و عام مورد توافق است،که در آزمونهای متعدد تجربی تصدیق شده باشد (وید، 1985؛ رول، 1988؛ نلسون، 1998؛ وید و مولر، 1998).
در پاسخ به این سؤال که «چه عواملی مسئول تفاوت بینکشوری در سطوح بیثباتی سیاسی است؟» آراء و نظریات گوناگون و متفاوتی توسط صاحبنظران و دانشمندان ارائه شده است که آنها را میتوان بهطور کلی در سه سنت نظری زیر ـ که بر اساس تقدم زمانی تفوقشان در حوزة مطالعاتی بیثباتی سیاسی مرتب شدهاند ـ طبقهبندی نمود: 1) محرومیت نسبی(ناکامی ـ نارضایتی) 2) بسیج منابع(منازعة قدرت ـ ستیز سیاسی) 3) وابستگی/ نظام جهانی قبل از ظهور و تفوق تئوریهای بسیج منابع و وابستگی/ نظام جهانی، رویکرد عمومی برای تبیین رفتارهای جمعی سیاسی به ویژه در سطح ملی، تئوریهای محرومیت نسبی بود.
از دیدگاه تحقیق تطبیقی و جامعهشناسی کلان، سؤال اصلی این است که چه ویژگیهای اجتماعی و شرایط زمینهای قابل بررسی تجربی در جوامع وجود دارد که با تولید و تشدید ناکامی/ نارضایتی یا محرومیت نسبی و درنهایت خشونت و بیثباتی سیاسی مرتبط است؟ برای تبیین اینکه چرا کشورها در حجم و میزان کشمکش شورشی خشونتبار یا بیثباتی سیاسی متفاوت با یکدیگرند توجه و تأکید تئوریهای محرومیت نسبی بر شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که میتواند فرض شود به وجود آورندة اختلاف میان انتظارات ارزشی و تواناییهای ارزشی مردم است."